𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑃𝐴𝑅𝑇: 68
____
ات:تیونگ ببخشید
تهیونگ : جان تیونگ؟*شکه*
کوک:**شکه*
ات: میگم ببخشید اب و ریختم روت
تهیونگ:ااهاا عب نداره
کوک و تهیونگ نشستن کنار میز...از توی یخچال بطری شیرو داراوردم و با سه تا لیوان نشستم....سه تا لیوانو گذاشتمو از شیر پرشون کردم
ات: بدون شیر نمی چسبه
«بعد چند دقیقه »
ات:تهیونگ میسییی خیلی خوشمزه بود....
کوک:خوب بود
تهیونگ: اوم
ات:شما دوتا بیکارین....بیاین بریم تو حیاط بازی کنیم....اون کلبه و تاب و میزو صندلیای پشت حیاط تمیزن
کوک:____
تهیونگ:___
ات:چرا انقد پکرین؟
کوک:___
تهیونگ:___
ات: اوکی بابا فهمیدم....
خیلی ضد حال بودن از آشپزخونه درومدم.....و رفتم بالا ......کارای لازمو انجام دادمو روی تخت نشستمو تکیمو ب تاج تخت دادم.....با پاو دستام بازی میکردم
کوک:تهیونگ کارا چطورن؟
تهیونگ: بچه ها جاشو پیدا کردن.....امشب میگیرنش
کوک:خوبه...شاید چند روز نباشم
تهیونگ:کجا
کوک:امروز دکتر اومد اتو معاینه کرد....گفت از لحاظ روحی خیلی داغونه*سرشو ب تکیه گاه صندلی تکیه دادو چشاشو بسته*
تهیونگ: همه دخترا از خرید خوششون میاد....ببرش دهکده سونا اونجا همه اعضا باند خودمونن فروشگاها بزرگی داره...
کوک:اوم
تهیونگ:نگفتی چرا لباس تنت نیست
کوک:مشکلی داره؟
تهیونگ:انقد صگ نباش کوک
کوک:تهیونگ حوس مردن کردی
تهیونگ:*پوزخند*
کوک:*چشاشو باز میکنه* وقتی اون جوری نگام میکنی دلم میخواد بگیرم مث صگ بزنمت
تهیونگ:کوک
کوک:هااا
تهیونگ:میخوام حقیقتو بت بگم
کوک:چته*چشای درشت*
تهیونگ: با اینکه ی روانی سادیسمی بهترین رفیقی ک دارم
کوک: تهیونگ تاحالا کسی بت گفته چقد خوب از بقیه تعریف میکنی
تهیونگ:تو اولیش باش*چشمک*
ویو تهیونگ
بلافاصله بعد حرفم از اشپزخونه رفتم بیرون ب سمت پله ها قدم برمیداشتم
کوک:تهیونگگگگ*داد*
تهیونگ:___
کوک:چرا تو این خراب شده وقتی با یکی حرف میزنی میزاره میره*عصبی*
𝑃𝐴𝑅𝑇: 68
____
ات:تیونگ ببخشید
تهیونگ : جان تیونگ؟*شکه*
کوک:**شکه*
ات: میگم ببخشید اب و ریختم روت
تهیونگ:ااهاا عب نداره
کوک و تهیونگ نشستن کنار میز...از توی یخچال بطری شیرو داراوردم و با سه تا لیوان نشستم....سه تا لیوانو گذاشتمو از شیر پرشون کردم
ات: بدون شیر نمی چسبه
«بعد چند دقیقه »
ات:تهیونگ میسییی خیلی خوشمزه بود....
کوک:خوب بود
تهیونگ: اوم
ات:شما دوتا بیکارین....بیاین بریم تو حیاط بازی کنیم....اون کلبه و تاب و میزو صندلیای پشت حیاط تمیزن
کوک:____
تهیونگ:___
ات:چرا انقد پکرین؟
کوک:___
تهیونگ:___
ات: اوکی بابا فهمیدم....
خیلی ضد حال بودن از آشپزخونه درومدم.....و رفتم بالا ......کارای لازمو انجام دادمو روی تخت نشستمو تکیمو ب تاج تخت دادم.....با پاو دستام بازی میکردم
کوک:تهیونگ کارا چطورن؟
تهیونگ: بچه ها جاشو پیدا کردن.....امشب میگیرنش
کوک:خوبه...شاید چند روز نباشم
تهیونگ:کجا
کوک:امروز دکتر اومد اتو معاینه کرد....گفت از لحاظ روحی خیلی داغونه*سرشو ب تکیه گاه صندلی تکیه دادو چشاشو بسته*
تهیونگ: همه دخترا از خرید خوششون میاد....ببرش دهکده سونا اونجا همه اعضا باند خودمونن فروشگاها بزرگی داره...
کوک:اوم
تهیونگ:نگفتی چرا لباس تنت نیست
کوک:مشکلی داره؟
تهیونگ:انقد صگ نباش کوک
کوک:تهیونگ حوس مردن کردی
تهیونگ:*پوزخند*
کوک:*چشاشو باز میکنه* وقتی اون جوری نگام میکنی دلم میخواد بگیرم مث صگ بزنمت
تهیونگ:کوک
کوک:هااا
تهیونگ:میخوام حقیقتو بت بگم
کوک:چته*چشای درشت*
تهیونگ: با اینکه ی روانی سادیسمی بهترین رفیقی ک دارم
کوک: تهیونگ تاحالا کسی بت گفته چقد خوب از بقیه تعریف میکنی
تهیونگ:تو اولیش باش*چشمک*
ویو تهیونگ
بلافاصله بعد حرفم از اشپزخونه رفتم بیرون ب سمت پله ها قدم برمیداشتم
کوک:تهیونگگگگ*داد*
تهیونگ:___
کوک:چرا تو این خراب شده وقتی با یکی حرف میزنی میزاره میره*عصبی*
۲۸.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.