خانزاده پارت

#خان_زاده #پارت191



* * * * *
با صدای سحر سرم و از توی کتاب آوردم بیرون و نگاهش کردم.
_آیلین بیا باباته!
موبایل و از دستش گرفتم و تماس و وصل کردم. هنوز الو نگفته بودم عربده ی بابا توی گوشم پیچید رو
_من از دست تو چی کار کنم هان؟چرا قصد کردی منو سکته بدی خدا ازت نگذره.
بلند شدم و ترسیده گفتم
_چی شده بابا؟
_همین الان یه ماشین میگیریم میام اونجا با دستای خودم چالت میکنم دختری مثل تو نباشه بهتره...
نالیدم
_خوب بگو چی شده؟
_دو روز رفتی تهران پریدی تو بغل خان زاده عکسات رسید دم خونه ی فرهاد. تو اتاق خونش با اون بودی تو که دلت با خان زاده بود چرا فرهاد و کشیدی وسط؟؟

ناباور گفتم
_عکس؟؟؟
_خود خان زاده هم اومده میگه صیغه ی من محرمیت و با فرهاد باطل کن من عقدش میکنم تو آبرو برای من نذاشتی دختر آخر عمری مرگم و از خدا میخوام تا کمتر باعث رذالت بشی...

سر خوردم کنار دیوار... اهورا باز کار خودش و کرد!


🍁 🍁 🍁 🍁
دیدگاه ها (۲۰)

#خان_زاده #پارت192* * * * چوب و توی دستم فشار دادم و با حرص...

#خان_زاده #پارت193داد زد:_تو اول یه نگاه به جیبات بنداز بعد ...

#خان_زاده #پارت190با خشم گوشی و به دیوار کوبید و عربده زد.ت...

#خان_زاده #پارت189چشماش و باز کرد و با حسرت به چشمام زل زد....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط