خان زاده پارت193
#خان_زاده #پارت193
داد زد:
_تو اول یه نگاه به جیبات بنداز بعد مایه بذار... خودش خراب کرده خودش خسارت کل ماشین و میده میخوام ببینم کل زندگیش و بفروشه میتونه یک صدم پول ماشین منو جور کنه یا نه این بدبخته روستایی.
چشمام از حدقه زد بیرون... عصبی خواستم با چوب بزنمش که اهورا دستام و گرفت.
داد زدم:
_روستایی باشم شرف داره به اینکه یه شهری بی اصل و نصب باشم...خسارت تو تا قرون آخر میدم حتی بیشترشم میدم فقط شوهرت و جمع کن از توی دست و پام. عرضه شو داری؟
اهورا ناباور نگاهم کرد که دستام و از دستش کشیدم و گفتم:
_ میخوام که از زندگیم گم بشی بیرون... همه ی کارایی که کردی بس نبود حالا عکسام و پخش میکنی بی غیرت؟
آروم زمزمه کرد:
_هیچی نگو بین خودمون حلش میکنیم.
هلیا ناباور گفت:
_این چی میگه اهورا؟
زده بودم به سیم آخر برای همین داد زدم:
_چی میگم؟دارم میگم شوهرت منو به خاک سیاه نشونده...بابام توی بیمارستانه اهورا به خاطر تو...فرهاد آبرومو توی کل روستا برده به خاطر تو...
بدتر از من عربده زد:
_اسمش و نیااااار! به جهنم که هر گهی خورده خودم آبرو تو میخرم عقدت میکنم.
🍁 🍁 🍁 🍁
داد زد:
_تو اول یه نگاه به جیبات بنداز بعد مایه بذار... خودش خراب کرده خودش خسارت کل ماشین و میده میخوام ببینم کل زندگیش و بفروشه میتونه یک صدم پول ماشین منو جور کنه یا نه این بدبخته روستایی.
چشمام از حدقه زد بیرون... عصبی خواستم با چوب بزنمش که اهورا دستام و گرفت.
داد زدم:
_روستایی باشم شرف داره به اینکه یه شهری بی اصل و نصب باشم...خسارت تو تا قرون آخر میدم حتی بیشترشم میدم فقط شوهرت و جمع کن از توی دست و پام. عرضه شو داری؟
اهورا ناباور نگاهم کرد که دستام و از دستش کشیدم و گفتم:
_ میخوام که از زندگیم گم بشی بیرون... همه ی کارایی که کردی بس نبود حالا عکسام و پخش میکنی بی غیرت؟
آروم زمزمه کرد:
_هیچی نگو بین خودمون حلش میکنیم.
هلیا ناباور گفت:
_این چی میگه اهورا؟
زده بودم به سیم آخر برای همین داد زدم:
_چی میگم؟دارم میگم شوهرت منو به خاک سیاه نشونده...بابام توی بیمارستانه اهورا به خاطر تو...فرهاد آبرومو توی کل روستا برده به خاطر تو...
بدتر از من عربده زد:
_اسمش و نیااااار! به جهنم که هر گهی خورده خودم آبرو تو میخرم عقدت میکنم.
🍁 🍁 🍁 🍁
۱۱.۵k
۰۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.