خانزاده پارت

#خان_زاده #پارت190

با خشم گوشی و به دیوار کوبید و عربده زد.
ترسیده به صورت کبود شده از خشمش نگاه کردم که داد زد
_تو مال منی...می دونی چه قدر عذاب می‌کشم وقتی نمی تونم دستت و بگیرم و ببرمت جایی که هیچ احدی چشمش بهت نیوفته؟
نگاه به گوشی خرد شدم انداختم و گفتم
_الان نگرانم میشه.
عربده کشید
_به جهنمممممم.
نگاهش کردم. جلو رفتم و گفتم
_داد نزن خان زاده وقتی خودت خواستی طلاق بگیری... خودت ولم کردی... من که خوب شناختمت می دونم همه ی اینا به خاطر اینه که نمی تونی قبول کنی کسی دست رد به سینت بزنه.
بعدش دوباره همه چی از اول تکرار میشه و آیلین بدبخت میمونه.قبول... اما فکر منم بکن من دیگه تحمل اینو ندارم شوهرم و با کس دیگه ای ببینم...تحمل کتک خوردن حرف شنیدن ندارم... باز کن این درو بذار برم... هلیا گناه داره.مرد باش این بار پای انتخابت وایستا...
خیره نگاهم کرد و گفت
_واقعا فکر می‌کنی از سر هوسم می‌خوام که مال من شی؟
سر تکون دادم و گفتم
_دلیل دیگه ای داره؟
پوزخندی زد و به جای جواب دادن به سمت موبایلش رفت.دقیقه ای بعد صداش و شنیدم که گفت
_یه قفل ساز و بفرست خونه ی من.در اتاق قفل شده روم... بگو زود بیاد!
حتی نذاشت طرف حرف بزنه و قطع کرد...
از توی کشوی میز یه پاکت سیگار در آورد و بدون اینکه نگاهم کنه به سمت بالکن رفت.
همون جا سر خوردم و نشستم. چرا هر چه قدر سعی می‌کردم ازش دور بشم بیشتر نزدیکش میشدم. این امتحان الهی‌ته خدا؟


🍁 🍁 🍁 🍁 🍁
دیدگاه ها (۱۶)

#خان_زاده #پارت191* * * * *با صدای سحر سرم و از توی کتاب آو...

#خان_زاده #پارت192* * * * چوب و توی دستم فشار دادم و با حرص...

#خان_زاده #پارت189چشماش و باز کرد و با حسرت به چشمام زل زد....

#خان_زاده #پارت188هلش دادم و دویدم سمت پنجره و بازش کردم.تا...

پارت هفدهمگوشیم دارع زنگ میزنه الو؟اونیکس:سلام خوبی تا فهمید...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_258قشنگ شاخ دراورده بو...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط