چند پارتی از شوگا :
چند پارتی از شوگا :
وقتی فکر میکنه که.... p1
تلفنمو قطع کردم ، خیلی خوشحال بودم که برادرم مینسو داره از آمریکا میاد کره
قبل از ازدواج منو یونگی یعنی حدود ۵ سال پیش برای تحصیل به آمریکا رفت و الان داره برمیگرده ،
غذای مورد علاقه ی مینسو رو درست کردم ، ساعت حدود ۴ بود هواپیما ی مینسو ساعت ۵ میرسید کره پس سریع سوار ماشین شدم و به سمت فرودگاه رفتم...
ویو شوگا :
آخه با خودش چی فکر کرده؟!مرتیکه الدنگ
دستی به سرم کشیدم و سعی کردم حرفایی اون مرتیکه رو فراموش کنم ولی وقتی یاد ا.ت افتادم لبخندی رو لبم نشست و دل تو دلم نبود برم پیشش
در زدم ، ی بار دو بار در رو باز نکرد
شروع کردم به گشتن جیبام شاید کلید خونه رو داشته باشم
که ناگهان تلفنم زنگ خورد
§سلام شوگا چطوری داداش؟!
-سلام سوهو پارسال دوست امسال آشنا(شوگا و سوهو باهم دوستای قدیمین)
§چیزه...شوگا من اومدم کره میشه ی ماشین بفرستیم دنبالم
-اوو او اوکیع خودم میام دنبالت
§مرسی مَشتی!
گفتم خب تا ا.ت نیست برم دنبال سوهو
ماشین رو روشن کردم و رفتم سمت فرودگاه
-هعییی....سوهو...من اینجام(درحال دست تکون دادن)
§چطوری داوش...ببین این هتل رو پیدا کردم این لوکیشنشه اگر میشه منو برسون اینجا
-اره اوکیع...خب بیا بر....(به ی جا خیره شد)
-اون....ا.ت س؟! وایسا..اون کیه پیشش؟!چرا دارن همو بوس میکنن!!!!
نتونستم تحمل کنم و با شتاب به سمتشون رفتم
ویو ا.ت :
خیلی خوشحال بودم که مینسو اومده کره
ی بوسه ی کوچولویی هم رو لپاش گذاشتم
+خب بریم داداشی؟!
∆بریم:)))
همینطور داشتم میرفتم که با ضربه ای به صورتم(سیلی)افتادم زمین
وقتی به شخصی که بهم اون سیلی دردناک رو زده بود نگاه کردم دلم ریخت...اون ...اون شوگا بود...چطور دلش اومد ؟! اصن چرا...اون...اون کمتر از گل هم بهم نمیگفت
پارت بعد...
وقتی فکر میکنه که.... p1
تلفنمو قطع کردم ، خیلی خوشحال بودم که برادرم مینسو داره از آمریکا میاد کره
قبل از ازدواج منو یونگی یعنی حدود ۵ سال پیش برای تحصیل به آمریکا رفت و الان داره برمیگرده ،
غذای مورد علاقه ی مینسو رو درست کردم ، ساعت حدود ۴ بود هواپیما ی مینسو ساعت ۵ میرسید کره پس سریع سوار ماشین شدم و به سمت فرودگاه رفتم...
ویو شوگا :
آخه با خودش چی فکر کرده؟!مرتیکه الدنگ
دستی به سرم کشیدم و سعی کردم حرفایی اون مرتیکه رو فراموش کنم ولی وقتی یاد ا.ت افتادم لبخندی رو لبم نشست و دل تو دلم نبود برم پیشش
در زدم ، ی بار دو بار در رو باز نکرد
شروع کردم به گشتن جیبام شاید کلید خونه رو داشته باشم
که ناگهان تلفنم زنگ خورد
§سلام شوگا چطوری داداش؟!
-سلام سوهو پارسال دوست امسال آشنا(شوگا و سوهو باهم دوستای قدیمین)
§چیزه...شوگا من اومدم کره میشه ی ماشین بفرستیم دنبالم
-اوو او اوکیع خودم میام دنبالت
§مرسی مَشتی!
گفتم خب تا ا.ت نیست برم دنبال سوهو
ماشین رو روشن کردم و رفتم سمت فرودگاه
-هعییی....سوهو...من اینجام(درحال دست تکون دادن)
§چطوری داوش...ببین این هتل رو پیدا کردم این لوکیشنشه اگر میشه منو برسون اینجا
-اره اوکیع...خب بیا بر....(به ی جا خیره شد)
-اون....ا.ت س؟! وایسا..اون کیه پیشش؟!چرا دارن همو بوس میکنن!!!!
نتونستم تحمل کنم و با شتاب به سمتشون رفتم
ویو ا.ت :
خیلی خوشحال بودم که مینسو اومده کره
ی بوسه ی کوچولویی هم رو لپاش گذاشتم
+خب بریم داداشی؟!
∆بریم:)))
همینطور داشتم میرفتم که با ضربه ای به صورتم(سیلی)افتادم زمین
وقتی به شخصی که بهم اون سیلی دردناک رو زده بود نگاه کردم دلم ریخت...اون ...اون شوگا بود...چطور دلش اومد ؟! اصن چرا...اون...اون کمتر از گل هم بهم نمیگفت
پارت بعد...
۱.۳k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.