چند پارتی نامجون : وقتی زنشی و...p2
چند پارتی نامجون : وقتی زنشی و...p2
خنده مسخره ای کردی
+ جناب بنگ من به این تازگیا نمیبخشمت
دو تماس دیگم از دوست صمیمیت داشتی
حتما نامجون بهش گفته
کل روز توی تخت بودی و نگاهت به تلوزیون بود دلت برای بغلای نامجون تنگ شده بود
اما نمیخواستی به سادگی رازی شی
گوشیت شروع به زنگ خوردن کرد
نگاهی انداختی آنا بود
+ بله؟!
با صدای بلندی گفت
عقلتو از دست دادی دختررررر
+ آییی کر شدم..چیه؟
÷ شبتو کجا موندی
+ پس میدونی جریان چیه
÷ نامجون همه چیو بهم گفت..مگه پسر دبیرستانی که از خونه بزنی بری؟
+ آیی ول کن دیگه ... چی میخوای؟
÷ پاشو برو خونت اصن کجایی
حوصله حرف زدن نداشتی و میدونستی بگی کجایی حتما به شوهرت میگه
+ میرم حموم با اجازه
÷ هی با توع...
گوشیتو قطع کردی و شماره دوتاشونم مسدود کردی(روانی ای؟😔)
+ اَه ..
نگاهتو دادی به تلوزیون که داشت تبلیغات نامجونیو نشون میداد
+ هه هه..توعم با من لج میکنی؟(روبه تلوزیون) هوففف
تلوزیونم خاموش کردی
شب مراسم"
+ یعنی میگی که برم؟!
روی تخت دراز کشیده بودی و گوشیت رو بلند گو بود
÷ اره دیگه .. شایعه پخش میکنن که اگه نری
+ اَه معروف بودنم عجب سختیه
÷ ات خودتو نزن به خریت باید بری نری همین دوتا انگشتمو میکنم تو چشات
+ خیلی ترسیدم
÷ شوخی ندارم خود دانی
+ باشه .. ببینم چی میشه
÷ دیونم نکن دختر فردا صبح بیا فروشگاهم یه دست لباس مناسب انتخاب کن
+ باشه فعلا میرم بخوابم
÷ شب بخیر
+خدافظ
"پایان فلش بک"
+چطورم
÷عالی شدی دختر
لباس صورتی و کوتاهی پوشیده بودم و همراهش یه کت کوتاه و سفید با کفش های سفید
استایلتو دوست داشتی و به مکانی که قرار بود بری رفتی
وقتی رسیدی تازه شروع کرده بودن و سخنرانی زیادیو از دست نداده بودی
نامجون یکم بی حس داشت حرف میزد اما چشمش به تو افتاد که شادتر و انرژی زیادی گرفت و با لبخند بقیه حرفاشو گفت
بعد از سخنرانی
پسرا رفتن به پشت صحنه
توهم پیششون رفتی که کوک رو دیدی
پارت بعدی....
خنده مسخره ای کردی
+ جناب بنگ من به این تازگیا نمیبخشمت
دو تماس دیگم از دوست صمیمیت داشتی
حتما نامجون بهش گفته
کل روز توی تخت بودی و نگاهت به تلوزیون بود دلت برای بغلای نامجون تنگ شده بود
اما نمیخواستی به سادگی رازی شی
گوشیت شروع به زنگ خوردن کرد
نگاهی انداختی آنا بود
+ بله؟!
با صدای بلندی گفت
عقلتو از دست دادی دختررررر
+ آییی کر شدم..چیه؟
÷ شبتو کجا موندی
+ پس میدونی جریان چیه
÷ نامجون همه چیو بهم گفت..مگه پسر دبیرستانی که از خونه بزنی بری؟
+ آیی ول کن دیگه ... چی میخوای؟
÷ پاشو برو خونت اصن کجایی
حوصله حرف زدن نداشتی و میدونستی بگی کجایی حتما به شوهرت میگه
+ میرم حموم با اجازه
÷ هی با توع...
گوشیتو قطع کردی و شماره دوتاشونم مسدود کردی(روانی ای؟😔)
+ اَه ..
نگاهتو دادی به تلوزیون که داشت تبلیغات نامجونیو نشون میداد
+ هه هه..توعم با من لج میکنی؟(روبه تلوزیون) هوففف
تلوزیونم خاموش کردی
شب مراسم"
+ یعنی میگی که برم؟!
روی تخت دراز کشیده بودی و گوشیت رو بلند گو بود
÷ اره دیگه .. شایعه پخش میکنن که اگه نری
+ اَه معروف بودنم عجب سختیه
÷ ات خودتو نزن به خریت باید بری نری همین دوتا انگشتمو میکنم تو چشات
+ خیلی ترسیدم
÷ شوخی ندارم خود دانی
+ باشه .. ببینم چی میشه
÷ دیونم نکن دختر فردا صبح بیا فروشگاهم یه دست لباس مناسب انتخاب کن
+ باشه فعلا میرم بخوابم
÷ شب بخیر
+خدافظ
"پایان فلش بک"
+چطورم
÷عالی شدی دختر
لباس صورتی و کوتاهی پوشیده بودم و همراهش یه کت کوتاه و سفید با کفش های سفید
استایلتو دوست داشتی و به مکانی که قرار بود بری رفتی
وقتی رسیدی تازه شروع کرده بودن و سخنرانی زیادیو از دست نداده بودی
نامجون یکم بی حس داشت حرف میزد اما چشمش به تو افتاد که شادتر و انرژی زیادی گرفت و با لبخند بقیه حرفاشو گفت
بعد از سخنرانی
پسرا رفتن به پشت صحنه
توهم پیششون رفتی که کوک رو دیدی
پارت بعدی....
۱.۴k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.