چند پارتی نامجون : وقتی زنشی و....p3(پارت آخر)
چند پارتی نامجون : وقتی زنشی و....p3(پارت آخر)
+ اوه جونگکوکا
جونگکوک نگاهشو از گوشیش گرفت و داد بهت با دیدنت لبخندی زد
-ات خوبی
متقابل بهش لبخند زدی
اهوم ،نامجون کجاست؟
با انگشتش به اتاقی اشاره کرد
- اونجا
ممنونم
چند تقه ای به در زدیو واردش شدی نامجون با دیدنت لبخندی زد
=ات..
توهم لبخند زدی و به سمتش رفتی
= معذرت ميخوام ات..
بیخیالش شیم..منم زیاده روی کردم
بوسه ی کوتاهی به لبات گذاشت
جین به پیشتون اومد
* آخ ات کجا بودی که این پیرمرد منو 3 شب با بغلاش خفم کرد
خنده ای کردی
واقعا
= پیرمرد خودتی، توهم همش وول میخوردی
* رسما داشتی خفم میکردییی
برای دوتاشونم خندیدی
بیخیال امشب شام خونه مایید پسرا
*ایول... البته که دستپخت من یچیز دیگس
خوشحال بودی که نامجون متوجه اشتباهش شده و از دستت اعصبانی نیست البته توعم از دستش دیگه اعصبانی نبودی بعد از اینکه پسرا رفتن ضرفارو جمع مبکردی که دستای مردونه و بزرگی دورت حلقه شد
سرشو گذاشت رو گردنت و نفسی کشید
= آحح دلتنگ خوش بوییت بودم
واقعا
=هوممم
=خب پس الان وقتشه
متعجب نگاهش کردی
وقت چی
پوزخندی زد
= جبران 3 شب نبودت..بیب
"the end"
+ اوه جونگکوکا
جونگکوک نگاهشو از گوشیش گرفت و داد بهت با دیدنت لبخندی زد
-ات خوبی
متقابل بهش لبخند زدی
اهوم ،نامجون کجاست؟
با انگشتش به اتاقی اشاره کرد
- اونجا
ممنونم
چند تقه ای به در زدیو واردش شدی نامجون با دیدنت لبخندی زد
=ات..
توهم لبخند زدی و به سمتش رفتی
= معذرت ميخوام ات..
بیخیالش شیم..منم زیاده روی کردم
بوسه ی کوتاهی به لبات گذاشت
جین به پیشتون اومد
* آخ ات کجا بودی که این پیرمرد منو 3 شب با بغلاش خفم کرد
خنده ای کردی
واقعا
= پیرمرد خودتی، توهم همش وول میخوردی
* رسما داشتی خفم میکردییی
برای دوتاشونم خندیدی
بیخیال امشب شام خونه مایید پسرا
*ایول... البته که دستپخت من یچیز دیگس
خوشحال بودی که نامجون متوجه اشتباهش شده و از دستت اعصبانی نیست البته توعم از دستش دیگه اعصبانی نبودی بعد از اینکه پسرا رفتن ضرفارو جمع مبکردی که دستای مردونه و بزرگی دورت حلقه شد
سرشو گذاشت رو گردنت و نفسی کشید
= آحح دلتنگ خوش بوییت بودم
واقعا
=هوممم
=خب پس الان وقتشه
متعجب نگاهش کردی
وقت چی
پوزخندی زد
= جبران 3 شب نبودت..بیب
"the end"
۱.۱k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.