PT 18
PT 18
به بیمارستان رسید ا.ته رو برد تو بیمارستان کوک:کمک کمک کنید پرستار:آروم باشید آقا پرستارا برانکارد و آوردن و ا.ت رو بردن و نزاشتن کوک بره تو پسرک همونجا نشست رو زمین همه اومدن حرفایی که مینسو بهش میزد تهیونگ:کوک جیمین:جونگ کوک هردوشون پیش کوک نشستن تهیونگ:چه اتفاقی افتاد مینسو:به ا.ت شلیک کرده به دوستم جیمین:بسه مینسو اون حالش از توهم بدتره کوک:دوسته تو همونیع که من واسش صبح تا شب جون کندم هرچقدر میخوای بهم حرف بزن خودم میدونم چه غلطی کردم و اگه ا.ته بهوش میاد نتها دستامو میشگنم بلکه خودمم از بین میبرم تهیونگ:کوک آروم باش جیمین:درسته اون حالش خوب میشه کوک:چجوری ازم میخوای آروم باشم همون موقع چندتا پرستار رفتن تو اتاق بلند شدم کوک:هی چخبره یکی از پرستارارو وایستوندم کوک:چیشدع پرستار:بیمار قلبش وایساده باید زودتر بریم ولش کرد کوک:ا ا.ت نه جیمین و تهیونگ کوک رو گرفتن که کوک از حال رفت تهیونگ پرستار رو صدا کرد و اومدن بردنش بهش سرم زدن تهیونگ:چیشد پرستار پرستار:مثل اینکه فشاره زیادی بهشون اومد سکته رو رد کردن تهیونگ:ممنون پرستار رفت
ویو کوک
چشمام رو باز کردم درد بدی تو قفسه سینم میپیچید با فکر کردن به ا.ته همون رو فراموش کردم سرم رو از دستم در آوردم که جیمین اومد توجیمین:هی کوک داری چیکار میکنی کوک:ا.ته ا.ته چیشد جیمین:آروم باش ضربان قلبش برگشت و ولی کوک:ولی چی د حرف بزن هیونگ جیمین:رفته کما پاهام سست شد و افتادم جیمین:کوک کوک:ا اینا همش تقصیره منه عوضیه کاش دستم میشکست و شلیک نمیکردم جیمین:کوک با این کارا اون بهوش نمیاد باید صبور باشیم بعد چند سال دیدیش بهتر نیست بری کنارش؟ کوک:کجاست؟کودوم اتاقه؟ جیمین منو برد سمت اتاق ا.ته از پشت شیشه میشد دیدش دکتر بالا سرش بود که اومد بیرون کوک:د دکتر دکتر:شما از همراهانشون هستید کوک:بله حالش چطوره دکتر:تونستیم گلوله رو در بیاریم همه تلاشمونم کردیم ولی ایشون باید خودشون بخوان بهوش بیان فقط سه روز محلت دارن وگرنه مجبور میشیم دستگاه رو بکشیم کوک:میتونم ببینمش؟خواهش میکنم دکتر:یک دقیقه میتونی کوک:ممنون تعظیمی کردم و رفتم تو اتاق باید لباس مخصوص میپوشیدم رفتم تو و کنار تختش نشستم
به بیمارستان رسید ا.ته رو برد تو بیمارستان کوک:کمک کمک کنید پرستار:آروم باشید آقا پرستارا برانکارد و آوردن و ا.ت رو بردن و نزاشتن کوک بره تو پسرک همونجا نشست رو زمین همه اومدن حرفایی که مینسو بهش میزد تهیونگ:کوک جیمین:جونگ کوک هردوشون پیش کوک نشستن تهیونگ:چه اتفاقی افتاد مینسو:به ا.ت شلیک کرده به دوستم جیمین:بسه مینسو اون حالش از توهم بدتره کوک:دوسته تو همونیع که من واسش صبح تا شب جون کندم هرچقدر میخوای بهم حرف بزن خودم میدونم چه غلطی کردم و اگه ا.ته بهوش میاد نتها دستامو میشگنم بلکه خودمم از بین میبرم تهیونگ:کوک آروم باش جیمین:درسته اون حالش خوب میشه کوک:چجوری ازم میخوای آروم باشم همون موقع چندتا پرستار رفتن تو اتاق بلند شدم کوک:هی چخبره یکی از پرستارارو وایستوندم کوک:چیشدع پرستار:بیمار قلبش وایساده باید زودتر بریم ولش کرد کوک:ا ا.ت نه جیمین و تهیونگ کوک رو گرفتن که کوک از حال رفت تهیونگ پرستار رو صدا کرد و اومدن بردنش بهش سرم زدن تهیونگ:چیشد پرستار پرستار:مثل اینکه فشاره زیادی بهشون اومد سکته رو رد کردن تهیونگ:ممنون پرستار رفت
ویو کوک
چشمام رو باز کردم درد بدی تو قفسه سینم میپیچید با فکر کردن به ا.ته همون رو فراموش کردم سرم رو از دستم در آوردم که جیمین اومد توجیمین:هی کوک داری چیکار میکنی کوک:ا.ته ا.ته چیشد جیمین:آروم باش ضربان قلبش برگشت و ولی کوک:ولی چی د حرف بزن هیونگ جیمین:رفته کما پاهام سست شد و افتادم جیمین:کوک کوک:ا اینا همش تقصیره منه عوضیه کاش دستم میشکست و شلیک نمیکردم جیمین:کوک با این کارا اون بهوش نمیاد باید صبور باشیم بعد چند سال دیدیش بهتر نیست بری کنارش؟ کوک:کجاست؟کودوم اتاقه؟ جیمین منو برد سمت اتاق ا.ته از پشت شیشه میشد دیدش دکتر بالا سرش بود که اومد بیرون کوک:د دکتر دکتر:شما از همراهانشون هستید کوک:بله حالش چطوره دکتر:تونستیم گلوله رو در بیاریم همه تلاشمونم کردیم ولی ایشون باید خودشون بخوان بهوش بیان فقط سه روز محلت دارن وگرنه مجبور میشیم دستگاه رو بکشیم کوک:میتونم ببینمش؟خواهش میکنم دکتر:یک دقیقه میتونی کوک:ممنون تعظیمی کردم و رفتم تو اتاق باید لباس مخصوص میپوشیدم رفتم تو و کنار تختش نشستم
۷.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.