بازمانده

بازمانده
فصل دو' پارت ۱۶'

صدای نفس‌های بریده‌ی گروه در هوای آزاد پیچیده بود. ده نفر با قدم‌هایی شتاب‌زده اما محتاط، از تونل خارج شدند و حالا در فضای باز و گسترده‌ای قرار داشتند. ماشین‌ها کمی اون‌طرف‌تر پارک شده بودند و باید هر چه سریع‌تر خودشان رو به اونجا می‌رسوندند. تهیونگ، با صورتی رنگ‌پریده و دستی که با پارچه‌ای خون‌آلود بسته شده بود، به سختی پا به پای بقیه می‌امد. هر چند قدم یک‌بار، روی شانه‌ی یکی از دوستانش تکیه می‌کرد تا زمین نخورد.
در همین لحظه، صدای خِرخر و ناله‌های زامبی‌ها از میان درختان و بوته‌ها به گوش رسید. سایه‌های چندین زامبی که با سرعتی آهسته اما بی‌امان به سمتشان حرکت می‌کردند، روی زمین خشک و خاکی افتاده بود. گروه، با وحشتی پنهان، سلاح‌های اندک‌شان رو آماده کردند. که جز چاقو و چند تا کلت‌کمری نبود.
نامجون با صدایی لرزان گفت:
«فرصت نداریم! باید بدویم!»
همگی با تموم توان شروع به دویدن کردند. صدای قدم‌های سنگین و ناله‌های زامبی‌ها پشت سرشون بلندتر می‌شد. وقتی تهیونگ ناگهان پاهایش سست شد و روی زمین افتاد، سکوتی سنگین فضا رو پر کرد. جین که تا اون لحظه کنار تهیونگ حرکت می‌کرد، بدون تردید او رو به دوش گرفت. دست‌های جین که از شدت فشار و اضطراب می‌لرزید، سعی داشت تهیونگ رو محکم نگه دارد، اما نفس‌های کوتاه و نامنظم تهیونگ، رنگ‌پریدگی و عرق سردی که روی پیشانی‌اش نشسته بود، همه رو به وحشت انداخته بود. چشمانش بسته شد و بدنش شروع به لرزیدن کرد. رنگ پوست تهیونگ به خاکستری می‌زد و عرق سردی روی پیشانی‌اش نشسته بود. انگار مراحل ابتدایی تبدیل شدن به زامبی رو طی می‌کرد، اما هنوز کامل نشده بود. جین اونو زمین گذاشت و پشتش رو تکیه داد به درخت. بقیه هم به دنبال جین توقف کردن دسته زامبی‌ها هم هرلحظه نزدیک‌تر می‌شدند ولی اعضا نمی‌دونستن چیکار کنن؟ یکی از همراهان‌شون با اضطراب گفت:حالا‌ست که او تبدیل شود باید ولش کنیم!
یوری، با صدایی لرزان اما مصمم، جلو اومد و گفت:من دست و دهنش رو می‌بندم. قول می‌دم خطری براتون نداشته باشه. اجازه بدید با خودمون بیاریمش.
همه به یوری نگاه کردند و آشفتگی و نگرانی عمیق او رو دیدند؛ حال بد تهیونگ در چشمان او موج می‌زد. این لحظه، دل‌هایشان رو به رحم آورد.
جونگ‌کوک، که همیشه رقیب تهیونگ بود بدون حرف اضافه‌ای جلو اومد، تا تهیونگ رو دوباره به دوش بگیره گفت:باشه، اما اگه یه مشکلی پیش اومد، من اولین کسی هستم که واکنش نشون می‌ده.
نزدیکش شده بود که تهیونگ ناگهان چشمانش رو باز کرد. سفیدی چشمانش وحشتناک بود و با غریزه‌ای حیوانی، سعی کرد به جونگ‌کوک حمله کند.

غلط املایی بود معذرت 💫
دیدگاه ها (۲)

بازماندهفصل دو' ادامه پارت ۱۶' دستانش لرزید و دندون‌هایش رو ...

بازمانده فصل دو' پارت ۱۸'یوری که هنوز نگران بود، نگاهش رو به...

بازمانده فصل دو' پارت ۱۵'سرش رو بالا پایین تکون داد. دست به‌...

بازمانده فصل دو' پارت ۱۴'رد انگشت یوری رو گرفتیم که به پسری ...

پارت : ۳۷

پارت : ۱۸

پارت : ۳۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط