پارتاز یک شب شروع شد
پارت25=از یک شب شروع شد
چجوری میتونم بخوابم؟
2 ساعت بعد
بالاخره رسیدیم که ی ماشین مشکی اومد و سوجیون و بچه ها از ماشین اومدن بیرون
ته: ای کصک..
سوجین جلو دهنمو گرفت
سوجین اروم: صبر کن اول بچه هارو پس بگیریم بعدأ نشونش میدیم
ته: باشه
سوجین: بچه هارو بده
سوجیون: او نه اول پول
ته: مشکلت چیه مرتیکه چرا از ما پول میخوای (داد)
سوجین: اروم باش
بیو سوجین
رفتم از صندوق کیفی که توش پولا بود رو درآوردم و پرت کردم جلوش و اون بچه ها رو ول کرد و به هم دستاش گفت بریم
ته: صبر کن
بیو ته
رفتم پیش سوجیون و چند بار محکم زدم تو گوشش و چنتا لگت ناجور زدم بش که همه همدستاش اسلحه حاشونو درآوردن و گرفتن سمتم
بیو نویسنده
یونجی و جی هو دوییدن پریدن تو بغل بابا داییشون/سوجین:
سوجین: بچه ها خوبین؟ آسیبی که بتون نزد
جی هو:(بغض)
سوجین: چیزی شده؟؟
جی هو: اون میخواست با چاقو یونجی رو زخمی کنه که من رفتم جلوش و دستم خورد به چاقوش (گریه) بابا خیلی خون اومد ازش
سوجین: جینسون حواست به بچه ها باشه(جدی)
جینسون: چشم
یونجی: بابام داره باشون دعوا میکنه دایی(بغض)
سوجین: نگران نباش
بیو سوجین
اسلحه رو برداشتم و به مغذ دو تا از همدستای سوجیون تیر زدم و مردن
بیو ته
از فرصت استفاده کردمو با مشتم زدم تو صورت آخرین همدستش که اونم شروع به زدنم کرد یکی زد تو صورتشم و بعد با لگد زد تو شکمم تبی که داشتم هی داشت بدتر میشد و اصلا نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم
بیو سوجین
رفتم سمت اون یارو که داشت تهیونگ رو میزد و چنتا زدم تو شکمش و بعد با لگت آخری پرت شد اون ور و جون نداشت بعد رفتم سمت سوجیون و یقشو گرفتم زدم تو دهنش جوری که دهنش پر خون شد و بعد شروع به زدنش کردم که حتی دیگه نمیتونست حرف بزنه بعد ته یونگ اومد و گفت بزار اینجاش با من و بعد اسلحشو در آورد و سه بار شلیک کرد به ی قسمت پاش و گفت زجر بکش حرومزاده اینقد ازت خون میره که میمیری و بعد پاشو محکم کوبوند تو زخمش که صدای ناله هاش بلند شد بعدشم ما رفتیم تو ماشین و راننده حرکت کرد...(عکس لباسای ته و سوجینو میزارم)
چجوری میتونم بخوابم؟
2 ساعت بعد
بالاخره رسیدیم که ی ماشین مشکی اومد و سوجیون و بچه ها از ماشین اومدن بیرون
ته: ای کصک..
سوجین جلو دهنمو گرفت
سوجین اروم: صبر کن اول بچه هارو پس بگیریم بعدأ نشونش میدیم
ته: باشه
سوجین: بچه هارو بده
سوجیون: او نه اول پول
ته: مشکلت چیه مرتیکه چرا از ما پول میخوای (داد)
سوجین: اروم باش
بیو سوجین
رفتم از صندوق کیفی که توش پولا بود رو درآوردم و پرت کردم جلوش و اون بچه ها رو ول کرد و به هم دستاش گفت بریم
ته: صبر کن
بیو ته
رفتم پیش سوجیون و چند بار محکم زدم تو گوشش و چنتا لگت ناجور زدم بش که همه همدستاش اسلحه حاشونو درآوردن و گرفتن سمتم
بیو نویسنده
یونجی و جی هو دوییدن پریدن تو بغل بابا داییشون/سوجین:
سوجین: بچه ها خوبین؟ آسیبی که بتون نزد
جی هو:(بغض)
سوجین: چیزی شده؟؟
جی هو: اون میخواست با چاقو یونجی رو زخمی کنه که من رفتم جلوش و دستم خورد به چاقوش (گریه) بابا خیلی خون اومد ازش
سوجین: جینسون حواست به بچه ها باشه(جدی)
جینسون: چشم
یونجی: بابام داره باشون دعوا میکنه دایی(بغض)
سوجین: نگران نباش
بیو سوجین
اسلحه رو برداشتم و به مغذ دو تا از همدستای سوجیون تیر زدم و مردن
بیو ته
از فرصت استفاده کردمو با مشتم زدم تو صورت آخرین همدستش که اونم شروع به زدنم کرد یکی زد تو صورتشم و بعد با لگد زد تو شکمم تبی که داشتم هی داشت بدتر میشد و اصلا نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم
بیو سوجین
رفتم سمت اون یارو که داشت تهیونگ رو میزد و چنتا زدم تو شکمش و بعد با لگت آخری پرت شد اون ور و جون نداشت بعد رفتم سمت سوجیون و یقشو گرفتم زدم تو دهنش جوری که دهنش پر خون شد و بعد شروع به زدنش کردم که حتی دیگه نمیتونست حرف بزنه بعد ته یونگ اومد و گفت بزار اینجاش با من و بعد اسلحشو در آورد و سه بار شلیک کرد به ی قسمت پاش و گفت زجر بکش حرومزاده اینقد ازت خون میره که میمیری و بعد پاشو محکم کوبوند تو زخمش که صدای ناله هاش بلند شد بعدشم ما رفتیم تو ماشین و راننده حرکت کرد...(عکس لباسای ته و سوجینو میزارم)
- ۲.۸k
- ۰۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط