پشتم از بار غمت خم گشت بارم را بگیر

پشتم از بار غمت خم گشت، بارم را بگیر

از فشار زندگی مُردم، فشارم را بگیر!



این چنین آسوده در کنج دلم ساکن نمان

مثل من در من بچرخ و اختیارم را بگیر



نام خود را صاف بر پیشانی من حک کن و

کارتهای تا ابد بی اعتبارم را بگیر



مثل قالی، سال های سال پامالم بکن

گاهی اما با سرانگشتت، غبارم را بگیر



آرزوی خنده ات را داشتم، ممکن نشد

پس بگیر... این آرزوی خنده دارم را... بگیر
دیدگاه ها (۲)

نازپرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیستگریۀ ممتد یک مرد نمی‌دانی چی...

دختر ِ خیام! یک جرعه شرابم #میدهی؟ دزدکی بابا نفهمد شعر ِ نا...

بغض دارد سینه ام حال سه تارم خوب نیستهرکه هستی دور باش اینجا...

دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودمغزل برای تو گفتم ولی به نام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط