دوباره گمشده بودم در ازدحام خودم

دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم
غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم

چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟
چقدر هست که افتاده ام به دام خودم

نماز ثانیه را بی تو نیز می خوانم
خودم برای خودم می شوم امامِ خودم

چه سرنوشت عجیبی ست تازه فهمیدم
که دور بوده ز من نیمی از تمام خودم

کسی دوباره از آن سوی شعر می آید
بلند می شوم از جا، به احترام خودم

از این به بعد بدون تو نیستم تنها
من آشنا شده ام با کسی به نام "خودم"

نجمه زارع


دیدگاه ها (۱)

بغض دارد سینه ام حال سه تارم خوب نیستهرکه هستی دور باش اینجا...

پشتم از بار غمت خم گشت، بارم را بگیراز فشار زندگی مُردم، فشا...

تو چشمای پر از دردم ، بدنبال چه میگردیاسیر این تب و دردم ، ت...

سکوتت را بغل کن ، بغض و گریه دردسر داردکجا فریاد کردن در دل ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

عشق ، اشتباه قشنگی بود ..نسیم خنکی میوزید و موهات رو به حرکت...

فراز مردانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط