عضو هشتم بی تی اس
عضو هشتم بی تی اس
پارت پنجم
جیمین ماریا رو رویه تخت خوابوند پتوی خاکستری رنگش رو روش کشید و رفت پیش بقیه
شوگا:چی شد؟
جیمین: خوابید
شوگا:چیزی بهت نگفت؟
جیمین:شماها که پشت در بودین داشتین میشنیدین دیگه نیازی نیست توضیح بدم
نشست رو مبل و نگاشو به داداش های ناراحتش داد
جیمین: حالا چیکار کنیم؟
نامجون: به نظرم فعلا بریم بخوابیم فردا باید زود بیدارشیم بریم پیش پلیس
همه با لیدرشون موافقت کردن و رفتن بخوابن
زیاد از خوابیدنشون نگذشته بود که با صدای جیغ و گریه ی ماریا بیدار شدن و سریع رفتن سمت اتاقش
جیهوپ:ماریا چی شده ؟
تهیونگ:هیش خوابه داره کابوس میبینه
جونگ کوک : تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ:اومدم رد بشم صداشو شنیدم دیدم تب داره
جین:الان تبش اومده پایین ؟
تهیونگ: کامل که نه ولی بهتره
ماریا:بابا (گریه)
(هنوز خوابه تو خواب حرف میزنه)
نامجون:ماریا
اومد بره سمتش اما با گرفته شدن دستش توسط جین وایساد
جین: ولش کن تنها جایی که الان میتونه باباش رو ببینه تو خوابه پس بهتره مزاحمش نشیم
شوگا:شماها برین بخوابین من میمونم پیشش
تهیونگ: نمیخواد من هستم
شوگا:من به اندازه ی کافی خوابیدم تو اصلا نخوابیدی برو بخواب
تهیونگ: باشه
همه رفتن و شوگا موند رفت رویه تخت و کنار ماریا دراز کشید و همین طوری به حرف های ماریا گوش میداد
ماریا: چرا ولم کردی رفتی ؟ چرا از خودت دفاع نکردی ؟ ( گریه)
شوگا همین طوری با چشمای خیس داشت صورت ماریا رو نوازش می کرد که ماریا دستش رو گرفت
ماریا:بابا لطفاً نرو ( گریه)
شوگا: ماریا بخواب عزیزم گریه نکن
ماریا رو تو بغلش گرفت و خودشم خوابش برد
صبح با صدای جیمین از خواب بلند شد
پارت پنجم
جیمین ماریا رو رویه تخت خوابوند پتوی خاکستری رنگش رو روش کشید و رفت پیش بقیه
شوگا:چی شد؟
جیمین: خوابید
شوگا:چیزی بهت نگفت؟
جیمین:شماها که پشت در بودین داشتین میشنیدین دیگه نیازی نیست توضیح بدم
نشست رو مبل و نگاشو به داداش های ناراحتش داد
جیمین: حالا چیکار کنیم؟
نامجون: به نظرم فعلا بریم بخوابیم فردا باید زود بیدارشیم بریم پیش پلیس
همه با لیدرشون موافقت کردن و رفتن بخوابن
زیاد از خوابیدنشون نگذشته بود که با صدای جیغ و گریه ی ماریا بیدار شدن و سریع رفتن سمت اتاقش
جیهوپ:ماریا چی شده ؟
تهیونگ:هیش خوابه داره کابوس میبینه
جونگ کوک : تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ:اومدم رد بشم صداشو شنیدم دیدم تب داره
جین:الان تبش اومده پایین ؟
تهیونگ: کامل که نه ولی بهتره
ماریا:بابا (گریه)
(هنوز خوابه تو خواب حرف میزنه)
نامجون:ماریا
اومد بره سمتش اما با گرفته شدن دستش توسط جین وایساد
جین: ولش کن تنها جایی که الان میتونه باباش رو ببینه تو خوابه پس بهتره مزاحمش نشیم
شوگا:شماها برین بخوابین من میمونم پیشش
تهیونگ: نمیخواد من هستم
شوگا:من به اندازه ی کافی خوابیدم تو اصلا نخوابیدی برو بخواب
تهیونگ: باشه
همه رفتن و شوگا موند رفت رویه تخت و کنار ماریا دراز کشید و همین طوری به حرف های ماریا گوش میداد
ماریا: چرا ولم کردی رفتی ؟ چرا از خودت دفاع نکردی ؟ ( گریه)
شوگا همین طوری با چشمای خیس داشت صورت ماریا رو نوازش می کرد که ماریا دستش رو گرفت
ماریا:بابا لطفاً نرو ( گریه)
شوگا: ماریا بخواب عزیزم گریه نکن
ماریا رو تو بغلش گرفت و خودشم خوابش برد
صبح با صدای جیمین از خواب بلند شد
۸.۷k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.