عضو هشتم بی تی اس
عضو هشتم بی تی اس
پارت سوم
بازپرس: مامان و بابات باهم این چند روزه دعوا داشتن؟
ماریا :نه فکر نکنم ( بغض)
بازپرس: میشه لطفاً دروغ نگید
ماریا:دروغ نمیگم ( حرفاش با بغضه)
همون لحظه با صدای جیغ و گریه ی یکی همهی نگاه ها از روی ماریا برداشته شد
مامان بزرگ:پسر قشنگم پسرم پسرمو کشتن(جیغ و گریه)
؟: خانم لطفاً آروم باشین
ماریا:مامان بزرگ
مامانبزرگ : اون زن کجاست ؟ قاتل پسرم کجاست؟(جیغ و گریه)
ماریا :مامان من قاتل نیست
مامان بزرگ: چطوری میتونی همچین چیزی بگی من خودم دیدم دعواشون شد
باز پرس : میشه لطفاً ازتون چند تا سوال بپرسم
مامان بزرگ: بله ( گریه )
باز پرس : لطفاً بیاین این طرف
بازپرس مامان بزرگ رو برد و ازش سوالاتی دربارهی دعوا پرسید
از اون طرف پسرا که دیدن ماریا حالش بده تصمیم گرفتن برن خونه
نامجون: ماریا میخوای بریم خونه؟
ماریا: آره
نامجون:باشه بزار برم بهشون بگم
پلیس ها اجازه دادن برن خونه اما گفتن ماریا باید برای جواب دادن به سوال هاشون بره اداره ی پلیس اولش پسرا مخالفت کردن چون واقعاً ماریا در شرایطی نبود که بخواد جوابشون رو بده ولی خب دیگه مجبور بودن قبول کنن
پارت سوم
بازپرس: مامان و بابات باهم این چند روزه دعوا داشتن؟
ماریا :نه فکر نکنم ( بغض)
بازپرس: میشه لطفاً دروغ نگید
ماریا:دروغ نمیگم ( حرفاش با بغضه)
همون لحظه با صدای جیغ و گریه ی یکی همهی نگاه ها از روی ماریا برداشته شد
مامان بزرگ:پسر قشنگم پسرم پسرمو کشتن(جیغ و گریه)
؟: خانم لطفاً آروم باشین
ماریا:مامان بزرگ
مامانبزرگ : اون زن کجاست ؟ قاتل پسرم کجاست؟(جیغ و گریه)
ماریا :مامان من قاتل نیست
مامان بزرگ: چطوری میتونی همچین چیزی بگی من خودم دیدم دعواشون شد
باز پرس : میشه لطفاً ازتون چند تا سوال بپرسم
مامان بزرگ: بله ( گریه )
باز پرس : لطفاً بیاین این طرف
بازپرس مامان بزرگ رو برد و ازش سوالاتی دربارهی دعوا پرسید
از اون طرف پسرا که دیدن ماریا حالش بده تصمیم گرفتن برن خونه
نامجون: ماریا میخوای بریم خونه؟
ماریا: آره
نامجون:باشه بزار برم بهشون بگم
پلیس ها اجازه دادن برن خونه اما گفتن ماریا باید برای جواب دادن به سوال هاشون بره اداره ی پلیس اولش پسرا مخالفت کردن چون واقعاً ماریا در شرایطی نبود که بخواد جوابشون رو بده ولی خب دیگه مجبور بودن قبول کنن
۱۲.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.