"بازی"
"بازی"
🕶part:38🕶
یکی از مافیاها که یقه اسکی که با کت کوتاه مشکی و شلوار سیاه پوشیده و کفش هایرمی که بنظر مثل کفش های شوگا باشن جلو اومد و سکوتی که حکمفرماست رو شکست
_:کارت درست بود آگوست دی درواقع هممون ی تشکری بهت مدیونیم ی جورایی مارو نجات دادی درسته هممون قدرتمندیم و میتونم بگم اگه مارتین بهمون هجوم میکرد هم میتونستیم خودمونو نجات بدیم و مارتین رو به تیکه تیکه کنیم اما از طرف ما تو اینکارو کردی ولی من ی سوال دارم... از کجا فهمیدی که این پسر برادر مارتینه؟
شوگا:مارتین تنها یک برادر کوچیکتر از خودش داره...خانوادش از دست داده و همین برادرش رو داره که از چشماش بیشتر مراقبش بود و همه نیاز هاش رو بدون چون و چرا برطرف میکرد...لحظه ای قبل ازینکه مارتین رو به دست مرگ بسپارم بهم گفت که این بازی اینجا تموم نمیشه!
همون لحظه فهمیدم که داره درباره برادرش میگه که حتما انتقامشو میگیره منم بهش گفتم خیلی وقته تموم شده و کشتمش!
میدونستم میسون برار مارتین با کوچیکترین فرصتی که دستش میاد خودشو نشون میده و چه فرصتی بهتر از مهمونی و جشن؟
منم قبلا دربارش تحقیق کردم و کوچیکترین جزئیاتش رو خوندم!
و کشتمش!...
_:کارت کامل و عالیه آگوست دی...و اگه مشکلی نداری بهم بگو که تو آگوست دی که دربین تمام مافیاهای جهان به سردی و قدرتمندیت و غیرقابل شکست دادنت معروفی...آگوست دی به خیلی چیزا معروفه و خیلی ها بهش حسادت میکنن
چه دلیلی وجود داشت که توی کاخ خودت شخصا جشن گرفتی؟این یک پدیده ایِ که از نظر تمام مافیاها غیرممکنه صورت بگیره اما دیشب غافلگیرمون کردی!و صد البته فرصت درخشانی رو از دست دادم که تو جشن نبودم!
شوگا:فک کردی میسون چطور با همچین اعتماد بنفسی اومد؟من با جطن گرفتن در کاخ خودم این رو براش تضمین کردم که هیچ خطری من رو تهدید نمیکنه و دیگه این اخرشه و قرار نیست اتفاقی بیوفته...میسون وقتی دید من جشن گرفتم مطمئن شد که من احساس پیروزی میکنم و دیگه کسی نیست که باهام بجنگه درحالیکه اشتباه فک میکرد....من اون جشنو توی کاخ خودم گرفتم که میسون فک کنه من از هر خطری دورم...و بعد بیاد مهمونی ای که تو نیویورک گرفته میشه و مثلا منو غافلگیر کنه که ای وای یک آلبرت دیگه هم وجود داره و مثلا حرفایی بزنه که شما رو ضد من کنه و با من بجنگیم درحالیکه همش نقشه ی من بود و از همه چی اطلاع داشتم!
🕶part:38🕶
یکی از مافیاها که یقه اسکی که با کت کوتاه مشکی و شلوار سیاه پوشیده و کفش هایرمی که بنظر مثل کفش های شوگا باشن جلو اومد و سکوتی که حکمفرماست رو شکست
_:کارت درست بود آگوست دی درواقع هممون ی تشکری بهت مدیونیم ی جورایی مارو نجات دادی درسته هممون قدرتمندیم و میتونم بگم اگه مارتین بهمون هجوم میکرد هم میتونستیم خودمونو نجات بدیم و مارتین رو به تیکه تیکه کنیم اما از طرف ما تو اینکارو کردی ولی من ی سوال دارم... از کجا فهمیدی که این پسر برادر مارتینه؟
شوگا:مارتین تنها یک برادر کوچیکتر از خودش داره...خانوادش از دست داده و همین برادرش رو داره که از چشماش بیشتر مراقبش بود و همه نیاز هاش رو بدون چون و چرا برطرف میکرد...لحظه ای قبل ازینکه مارتین رو به دست مرگ بسپارم بهم گفت که این بازی اینجا تموم نمیشه!
همون لحظه فهمیدم که داره درباره برادرش میگه که حتما انتقامشو میگیره منم بهش گفتم خیلی وقته تموم شده و کشتمش!
میدونستم میسون برار مارتین با کوچیکترین فرصتی که دستش میاد خودشو نشون میده و چه فرصتی بهتر از مهمونی و جشن؟
منم قبلا دربارش تحقیق کردم و کوچیکترین جزئیاتش رو خوندم!
و کشتمش!...
_:کارت کامل و عالیه آگوست دی...و اگه مشکلی نداری بهم بگو که تو آگوست دی که دربین تمام مافیاهای جهان به سردی و قدرتمندیت و غیرقابل شکست دادنت معروفی...آگوست دی به خیلی چیزا معروفه و خیلی ها بهش حسادت میکنن
چه دلیلی وجود داشت که توی کاخ خودت شخصا جشن گرفتی؟این یک پدیده ایِ که از نظر تمام مافیاها غیرممکنه صورت بگیره اما دیشب غافلگیرمون کردی!و صد البته فرصت درخشانی رو از دست دادم که تو جشن نبودم!
شوگا:فک کردی میسون چطور با همچین اعتماد بنفسی اومد؟من با جطن گرفتن در کاخ خودم این رو براش تضمین کردم که هیچ خطری من رو تهدید نمیکنه و دیگه این اخرشه و قرار نیست اتفاقی بیوفته...میسون وقتی دید من جشن گرفتم مطمئن شد که من احساس پیروزی میکنم و دیگه کسی نیست که باهام بجنگه درحالیکه اشتباه فک میکرد....من اون جشنو توی کاخ خودم گرفتم که میسون فک کنه من از هر خطری دورم...و بعد بیاد مهمونی ای که تو نیویورک گرفته میشه و مثلا منو غافلگیر کنه که ای وای یک آلبرت دیگه هم وجود داره و مثلا حرفایی بزنه که شما رو ضد من کنه و با من بجنگیم درحالیکه همش نقشه ی من بود و از همه چی اطلاع داشتم!
۲.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.