اون باند خودش رو تاسیس کرد از همون اول فکر تبدیل شدن قدرت
اون باند خودش رو تاسیس کرد از همون اول فکر تبدیل شدن قدرتمندترین مافیا در ذهنش بود
پس ۳ سال بعد از تاسیس باندش تونست اعتماد مافیاها رو به خودش جلب کنه...اونجا بود که نقشه اش شروع میشد
شروع میکرد مافیاهای که از نظرش قوی ان رو به طرز مخفیانه ای میکشت
واسه ی ۳ سال به طور پیوسته مافیا میکشت...حتی ممکنه از نزدیکان شماها هم باشه
چندتا مافیای دیگه هدفش بود تا نقشش کامل بشه...از بین همون چندتا جردن لارن که این جشن رو گرفت ازبینشون بود!
من از همه ی کارهای مافیاها خبر دارم!نیست مافیایی که نقشه بکشه و من خبردار نشم!
درسته دیر ولی خبر دار شدم دست به کار شدم و بازی امسال رو میزبانیشو به عهده گرفتم
و برای آخرین مرحله گفتم بازیکنا باید مارتین رو بیارن
حتما براتون سواله که چرا همچین کاری کردم...چون مارتین فهمید برای مرحله ی آخر بازی دستور دادم اونو بیارن و ازونجایی که مارتین یک بار که مال خودشه اونجا داره راحت تونستن پیداش کنن...ی پسری هم هست که به اسم پسرشه ولی پسرش نیست قیافش خیلی بچگونه اما سنش کم نیست
۳۰ سالشه و مارتین اونو در عوض بردن تمامی املاک از عموش اون پسره رو برده..
چون عموش سیاستمداره و به نقطه ضعفی مثل پسر داشتن نباید داشته باشه
وقتی مارتین فهمید که من میخوام بگیرمش یک نمایش راه انداخت...که مثلا با جیمین دعوا کرده و جیمین اونو بیهوش کرد
درحالیکه همش نقشه ی خود مارتین بود و من ازش خبر داشتم و چون میدونستم قرار نیست آسیب ببینن به این ماموریت فرستادمشون
مارتین از همون اول به باندش گفته بود بیان کره و خونه ی منو از دور تحت محاصره قرار بدن اما مارتین نمیدونست که من خبر دارم
ازونجایی که تنها یک قدم برای تکمیل نقشه اش مونده بود اونم کشتن من بود پس این نمایش رو راه انداخت
در آخر جیمین و کلودی اونو برام اوردن...باندش با باند من جنگید و من برنده شدم!
و مارتین رو با عذاب لذت بخشی کشتم!
شاید یکم دیگه بازم گذاشتم ولی امیدوارم متوجه شده باشید چون یکم پیچ در پیچه
پس ۳ سال بعد از تاسیس باندش تونست اعتماد مافیاها رو به خودش جلب کنه...اونجا بود که نقشه اش شروع میشد
شروع میکرد مافیاهای که از نظرش قوی ان رو به طرز مخفیانه ای میکشت
واسه ی ۳ سال به طور پیوسته مافیا میکشت...حتی ممکنه از نزدیکان شماها هم باشه
چندتا مافیای دیگه هدفش بود تا نقشش کامل بشه...از بین همون چندتا جردن لارن که این جشن رو گرفت ازبینشون بود!
من از همه ی کارهای مافیاها خبر دارم!نیست مافیایی که نقشه بکشه و من خبردار نشم!
درسته دیر ولی خبر دار شدم دست به کار شدم و بازی امسال رو میزبانیشو به عهده گرفتم
و برای آخرین مرحله گفتم بازیکنا باید مارتین رو بیارن
حتما براتون سواله که چرا همچین کاری کردم...چون مارتین فهمید برای مرحله ی آخر بازی دستور دادم اونو بیارن و ازونجایی که مارتین یک بار که مال خودشه اونجا داره راحت تونستن پیداش کنن...ی پسری هم هست که به اسم پسرشه ولی پسرش نیست قیافش خیلی بچگونه اما سنش کم نیست
۳۰ سالشه و مارتین اونو در عوض بردن تمامی املاک از عموش اون پسره رو برده..
چون عموش سیاستمداره و به نقطه ضعفی مثل پسر داشتن نباید داشته باشه
وقتی مارتین فهمید که من میخوام بگیرمش یک نمایش راه انداخت...که مثلا با جیمین دعوا کرده و جیمین اونو بیهوش کرد
درحالیکه همش نقشه ی خود مارتین بود و من ازش خبر داشتم و چون میدونستم قرار نیست آسیب ببینن به این ماموریت فرستادمشون
مارتین از همون اول به باندش گفته بود بیان کره و خونه ی منو از دور تحت محاصره قرار بدن اما مارتین نمیدونست که من خبر دارم
ازونجایی که تنها یک قدم برای تکمیل نقشه اش مونده بود اونم کشتن من بود پس این نمایش رو راه انداخت
در آخر جیمین و کلودی اونو برام اوردن...باندش با باند من جنگید و من برنده شدم!
و مارتین رو با عذاب لذت بخشی کشتم!
شاید یکم دیگه بازم گذاشتم ولی امیدوارم متوجه شده باشید چون یکم پیچ در پیچه
۴.۱k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.