دوپارتی از نامجون
دوپارتی از نامجون
{وقتی از خواب پا میشی میبینی تو بغلشی}
نامجون ویو
های من کیم نامجونم ۲۶ سالمه و یه ساله که با یه دختر کیوتی به اسم ات ازدواج کردم اون ۲۲سالشه
من رئیس شرکتی هستم که بابام مدیریتشو بهم واگذار کرده و قرار بود که این هفته برای انجام کارای شرکت
به امریکا برم و به همین دلیل به مدت یه هفته نمی تونستم پیش ات باشم ولی کارامو تو سه روز راسوریس کردم و واسه امشب یه بلیط واسه کره گرفتم ساعت ۱۱شب هواپیما بلند میشد الانم ساعت ۸شب بود ولی به ات هیچی نگفتم چون میدونستم منتظرم میمونه و نمیخوابه رفتم هتلی که اونجا اقامت میکردمو وسایلمو جمع کردم به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت ۹:۳٠بود تصمیم گرفتم برای ات چیز میزایی بخرم پس از هتل خارج شدمو به سمت پاساژ حرکت کردم برا ات چند دست لباس خریدم با یع باکس کامل لوازم ارایشی و کمی هم خوراکی بعد اومدم حیتب کردمو له ساعت نگا کردم ساعت۱٠:۳٠بود لی معطلی یه تاکسی گرفتمو بع سمت فرودگاه حرکت کردم بعد از انحام کارا رفتم سوار هواپیما شدم و هواپیما به سمت مقصد یعنی کره_سئول حرکت کرد......
از زبان ات
شب شده بود جون حوصاه اشپزی نداشتم وایه خودم یه رامبود اماده درست کردمو خوردم بعد رفتم به فیلم پلی کردمو نشستم نگا کردم وای بازم حوصلم سرجاش نیومد وااااااایییی با امروز ست روز میشه نامجون بعد چهار روز میاد دلم براش تنگ شده اقن بدون اون هیچی نمیچسبع اه 🥺😥
بعد از اتمام فیلمم گوشیمو برداشتمو تو ی اینترنت کمی چرخیدم که با خسته سدن چسمام گوشی رو گذاشتم کنارو به ساعت نگاه کردم ساعت۱۲:۳٠ رو نشون میداد بی حال به سمت سرویس بهداشتی رفتمو کارای لازم رو انجام دادم بعد مسواکم زدم و در اخر به سمت تخت خپاب مشترکمون با نامی رفتم خوابیدم...
پرش زمانی به کره
از زبان نامجون
یاعت ۳شب به کره رسیدم رفتم چمدونامو تحویل گرفتم و از فرودگاه خارج شدم، یه تاکسی گرفتم و به سمت خونه حرکت کردم
پرش زمانی به رسیدن به خونه
===================================
از زبان نامجون
رسیدم خونه کلیدو انداختم دم در و وارد خونه شدم.........
بقیشو دارم مینویسم
بلایک بیبی💚☘️
کامنت بزار ددی💜😈
قرار بود تکپارتی باشع ولی دوپارتی شد
حمایت کنین🥺
{وقتی از خواب پا میشی میبینی تو بغلشی}
نامجون ویو
های من کیم نامجونم ۲۶ سالمه و یه ساله که با یه دختر کیوتی به اسم ات ازدواج کردم اون ۲۲سالشه
من رئیس شرکتی هستم که بابام مدیریتشو بهم واگذار کرده و قرار بود که این هفته برای انجام کارای شرکت
به امریکا برم و به همین دلیل به مدت یه هفته نمی تونستم پیش ات باشم ولی کارامو تو سه روز راسوریس کردم و واسه امشب یه بلیط واسه کره گرفتم ساعت ۱۱شب هواپیما بلند میشد الانم ساعت ۸شب بود ولی به ات هیچی نگفتم چون میدونستم منتظرم میمونه و نمیخوابه رفتم هتلی که اونجا اقامت میکردمو وسایلمو جمع کردم به ساعت مچیم نگاه کردم ساعت ۹:۳٠بود تصمیم گرفتم برای ات چیز میزایی بخرم پس از هتل خارج شدمو به سمت پاساژ حرکت کردم برا ات چند دست لباس خریدم با یع باکس کامل لوازم ارایشی و کمی هم خوراکی بعد اومدم حیتب کردمو له ساعت نگا کردم ساعت۱٠:۳٠بود لی معطلی یه تاکسی گرفتمو بع سمت فرودگاه حرکت کردم بعد از انحام کارا رفتم سوار هواپیما شدم و هواپیما به سمت مقصد یعنی کره_سئول حرکت کرد......
از زبان ات
شب شده بود جون حوصاه اشپزی نداشتم وایه خودم یه رامبود اماده درست کردمو خوردم بعد رفتم به فیلم پلی کردمو نشستم نگا کردم وای بازم حوصلم سرجاش نیومد وااااااایییی با امروز ست روز میشه نامجون بعد چهار روز میاد دلم براش تنگ شده اقن بدون اون هیچی نمیچسبع اه 🥺😥
بعد از اتمام فیلمم گوشیمو برداشتمو تو ی اینترنت کمی چرخیدم که با خسته سدن چسمام گوشی رو گذاشتم کنارو به ساعت نگاه کردم ساعت۱۲:۳٠ رو نشون میداد بی حال به سمت سرویس بهداشتی رفتمو کارای لازم رو انجام دادم بعد مسواکم زدم و در اخر به سمت تخت خپاب مشترکمون با نامی رفتم خوابیدم...
پرش زمانی به کره
از زبان نامجون
یاعت ۳شب به کره رسیدم رفتم چمدونامو تحویل گرفتم و از فرودگاه خارج شدم، یه تاکسی گرفتم و به سمت خونه حرکت کردم
پرش زمانی به رسیدن به خونه
===================================
از زبان نامجون
رسیدم خونه کلیدو انداختم دم در و وارد خونه شدم.........
بقیشو دارم مینویسم
بلایک بیبی💚☘️
کامنت بزار ددی💜😈
قرار بود تکپارتی باشع ولی دوپارتی شد
حمایت کنین🥺
۷.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.