بی تی اس جیمین تهیونگ یونگی جونگکوک نامجون فیک بی تی اس ف
#بی_تی_اس #جیمین #تهیونگ #یونگی #جونگکوک #نامجون #فیک_بی_تی_اس #فیک_جونگ_کوک #فیکشن #فیک_جونگکوک #فیک_جین #فیک_نامجون #فیک_شوگا #فیک_یونگی
پارت ۲۵
از زبان ات
____________________________________
مشغول تمیزکاری بودم که در اتاق واشد و شخصی وارد اتاق شد برگشتم که دیدم اربابع بع تعظیم کوچیکی برتش رفتم و بعد مشغول تمیزکاری شدم کع ارباب به طرف سرویس بهداشتی کع تو اتافش بود حرکت کرد بعد چند مین صدای آب اومد حتما داشت حموم میکرد منم مشغول تمیز کاری بودم که پنجره هارو تمیز کردم رفتم سراغ تختخواب ارباب و مرتبش خب همه چی مرتب شده بود بدنم از خستگی داغ کرده بود؛ تازه وقتی چانگ عوضی شکنجم میداد و میگفت کل عمارتو باید عین دستع گل کنم از این بدتر خسته میشدم.......
خلاصع کع تقزیبا 25 مبنی گذشته بود که صدای ارباب اومد که داشت منو صدا میکرد
_اتتتت(کمی بلند تا صداش بع گوش ات برسه)
+بلههه
_اون حوله منو بیار زود باش
+چشم
رفتم از تو یکی از کشو هاش حوله برداشتم و رفتم سمت حموم دم در پابسادع بودم که گفتم
+ارباب حولتون امادس
_باسه بزار اونجا خودم برمی دارم
+چشم ارباب فقط ع کاری نداربن من برم کمک اجوما
_مرخصی
رفتم سمت در اتاق که ازش خارج شدم رفتم طبقه پایین که باز اون هانیول بدریخت رو دیدم که داشت خودشو به یکی از این بادیگاردا میمالوند اونم یعی داشت ازش جدا شع به این بی ارزش بودنش برای بقیه یه پوزخند زدم و بع سمت اشپزخونه قدم برداشتم...
+اجوما من اومدم
£باشه دخترجون ببا کمکم دارم غذا میپرم
+یکم زود نیس اخه ساعت ۱۱:۳۰
£نع احه قراره از تو هم امتحان بگیرم ببینم وضعیتت چجوریه اگه اون دوتا غذایی که دیروز یادت دادم و خوب یاد گرفته باشی خیالم راحت میشه که بقیه غذا هارو براحتی یادمیگری چون سوپ کیمچی و خرچنگ با سس سویا به حد کافی پیچیدس اینارو یاد بگیری همه چی حله......
این به مناسبت ۶۰ تایی شدنمونه🥳
شرایط پارت قبل رو کامل کنید
بلایک بیب💚🌱
پارت ۲۵
از زبان ات
____________________________________
مشغول تمیزکاری بودم که در اتاق واشد و شخصی وارد اتاق شد برگشتم که دیدم اربابع بع تعظیم کوچیکی برتش رفتم و بعد مشغول تمیزکاری شدم کع ارباب به طرف سرویس بهداشتی کع تو اتافش بود حرکت کرد بعد چند مین صدای آب اومد حتما داشت حموم میکرد منم مشغول تمیز کاری بودم که پنجره هارو تمیز کردم رفتم سراغ تختخواب ارباب و مرتبش خب همه چی مرتب شده بود بدنم از خستگی داغ کرده بود؛ تازه وقتی چانگ عوضی شکنجم میداد و میگفت کل عمارتو باید عین دستع گل کنم از این بدتر خسته میشدم.......
خلاصع کع تقزیبا 25 مبنی گذشته بود که صدای ارباب اومد که داشت منو صدا میکرد
_اتتتت(کمی بلند تا صداش بع گوش ات برسه)
+بلههه
_اون حوله منو بیار زود باش
+چشم
رفتم از تو یکی از کشو هاش حوله برداشتم و رفتم سمت حموم دم در پابسادع بودم که گفتم
+ارباب حولتون امادس
_باسه بزار اونجا خودم برمی دارم
+چشم ارباب فقط ع کاری نداربن من برم کمک اجوما
_مرخصی
رفتم سمت در اتاق که ازش خارج شدم رفتم طبقه پایین که باز اون هانیول بدریخت رو دیدم که داشت خودشو به یکی از این بادیگاردا میمالوند اونم یعی داشت ازش جدا شع به این بی ارزش بودنش برای بقیه یه پوزخند زدم و بع سمت اشپزخونه قدم برداشتم...
+اجوما من اومدم
£باشه دخترجون ببا کمکم دارم غذا میپرم
+یکم زود نیس اخه ساعت ۱۱:۳۰
£نع احه قراره از تو هم امتحان بگیرم ببینم وضعیتت چجوریه اگه اون دوتا غذایی که دیروز یادت دادم و خوب یاد گرفته باشی خیالم راحت میشه که بقیه غذا هارو براحتی یادمیگری چون سوپ کیمچی و خرچنگ با سس سویا به حد کافی پیچیدس اینارو یاد بگیری همه چی حله......
این به مناسبت ۶۰ تایی شدنمونه🥳
شرایط پارت قبل رو کامل کنید
بلایک بیب💚🌱
۵.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.