ات ننه بابام زنگ زده بود چند بار

ات: ن.نه بابام زنگ زده بود چند بار
هوپی: میخوای به اقای ژان بگم ببره پیش بابات .
ات: واقعا میشه
هوپی: اره چرا که نه....برو حاضر شو منم به اقای ژان بگم
ات چند بار تا کمر خم میشه و تشکر میکنه
هوپی: ات نیازی به اینا نیست برو زود باش
خلاصه رفتم پیش بابام میدونم الان نشسته توی خونه و داره سیگار و مواد میکشه
زنگ در رو زدم
اقای ژان: خانم میخواید با شما بیام
ات: نه ممنون
ژان: چشم
رفتم داخل توی اتاق بابامو دیدم یه گوشه نشسته بود و داشت سیگار میکشید
ات: بابا.....من اومدم
بابا: کجا بودی ؟
ات:.....
بابا: نشنیدی
ات:.....پیش یکیداز دوستام
بابا: پسره یا دختر
ات از ترس میگه دختر
بابای ات تلو تلو میاد سمت ات و یه سیلی خیلی محکم به ات میزنه
بابا: امروز رئیس اومد گفت پولشو میخواد بعد تو رفتی دنبال هرزه بازیات
ات:😣
بابا: یک میلیون واسم جور کن
ات: هیچ کس راضی به این نیست که یک میلیون به من پول بده
بابا: برو توی بار کار کن برو هرزگی کن.....
ات: تو چطور باباییی هستی.....تو راضی هستی من برم بار کار کنم !!!!
واقعا برات متاسفم بابا اصلا تو لیاقت شنیدن کلمه ی بابا رو نداری
ات از خونه میره بیرون
و سوار ماشین میشه
ات: اقای ژان لطفاً برید
بابا: ات به من پول بده (با گریه و داد)
ات: عجله کنید اقای ژانن
ژان : چشم
برگشتیم خونه
ات: ممنونم اقای ژان
ژان: خواهش میکنم خانوم
تق تق
هوپی: بله
ات: منم ات
هوپی: برگشتی ات
جیهوپ تا در رو باز کرد با گریه بغلش کردم و گفتم من خسته شدم خیلی هق دیگه نمیخوام هق هق نمیخوام زندگی کنم هق
هوپی: ات بیا بشین ببینم چی شده
ات: هق بابام اون...
هوپی : ات گریه نکن فهمیدم گریه نکن....یکم برو استراحت کن
ات: باشه
هوپی از اقای ژان پرسید چی شده
ژان: اقای جیهوپ همون طور که گفتین خانوم ات رو رسوندم بهشون گفتم اگه نیازه منم با ایشون برم داخل ولی گفت نه تا اینکه ۱۰ دقیقه بعد اومدن بیرون و یه اقای با گریه داد میگفت به من پول بده
هوپی: فهمیدم....ممنونم ژان
خلاصه
اخرین شب بود ساعت ۸ نیم بود
ویو ات
رفتم حموم و اومدم بیرون
حاضر شدم موند خشک کردن موهام
تق تق
هوپی: ات..میشه بیام داخل
ات: بله
هوپی: خوبی ؟
ات: اره.....عالیم..
هوپی: خوبه......بیا موهاتو خشک کنم اگه خسته ای:)
ات: نه اخه..
هوپی: اخه نداریم بیا
ات: باشه 😊
هوپی: بشین
خلاصه هوپی موهای ات رو خشک میکنه و
دیدگاه ها (۰)

دینگ دینگ هوپی: اوردن ات: ؟هوپی : بیا بریم غذا بخوریم ات: با...

خلاصه نامی و ات رفتن سوار ماشین شدن و رفتن خونه ی نامینامی :...

هوپی: من توی گروه سریع تر از بقیه دنس ها رو یاد میگیرم...نمی...

هوپی: رسیدیم...این شما و اینم از خونه ی مننن ات: وایییی هوپی...

من: بابا ببین این تهیونگه بابام: خب چیکار کنم من: هیچ.( بابا...

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

Part 3رسیدیم خونهجیمین : دنبالم بیاات ویودنبالش رفتم داخل ات...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط