علامت یونا ؛
علامت یونا ؛
علامت جونگکوک _
علامت بقیه "
علامت کای ^
علامت یونهی &
پارت ¹²
................... به تو چه گفتم که کار خصوصی بود رفتیم تو حال منم دست جونگکوک رو گرفته بودم واقعا این کارا نیاز بود؟ ولی انگار اینم بدش نمیومد دستشو بگیرم یا بغلش کنم نچ نچ پسره هیز ....... چرا این نمیره بابا داره شب میشه ناهارم که خوردم کوفتم کرد
& اهم نمیخوای بری یونا؟
_ نه اون امشب اینجا میمونه
& چییییییی؟؟؟ نمیشههه
_ به تو ربطی نداره حالاهم برو خونت
به زور فرستادش رفت و منی که عین اسگلا داشتم نگا میکردم
؛؛ خوب منم برم دیگه
_ کجا کجا به این زودی
؛؛ خونه خودم دیگه یعنی چی کجا
_ شما امشب اینجا میمونی
؛؛ خا باشه از نقشت بیا بیرون دیگه رفت
_ من جدی بودم
؛؛ برو بابا من واس چی باید بمونم تو نقشت حسابی فرو رفتیا
بعدم وسایلمو جم کردم رفتم بیرون پسره خل و چل درسته رئیسمی ولی دیگه صبر منم یه حدی داره .............. اخیشششش خونه خوددممم هعی روزگار فردا باید برم سرکار برم بخوابماااا
/ساعت ۷ \
وای ساعت یک ساعته داره وینگ وینگ میکنه هرچی میزنمم ساعت نمیشه ..... هوففف بلند شدم و ساعتو نگا کردم انگار که یه سطل اب یخ روم خالی کرده باشن ساعت هفتههه من باید شیش اونجا میبودمممم سریع لباسمو موشیدم و و زنگ زدم به کای گفتم هوامو داشته باشه تا برسم ....... یواشکی وارد شرکت شدم جوری که کسی منو ندید رفتم سر میزم وسایلارو جوری بهم ریختم که انگار دوساعته دارم کار میکنم که سرو کله کای پیدا شد
^ ها بالاخره اومدی بابا دخرت کمایی چرا اینقدر دیر کردی
؛؛ خواب موندم خوب ولی مرسی که هوامو داشتی
^ اومم خواهش .... یکی طلب من
؛؛ واسا ..... چی
ولی دیر شده بود کای رفت حالا یه کار ازم میخواد که بدبخت بشم من میدونم چی تو اون کله پوکش میگذره
....... اخه چرا اینقدر اینا زیادن یهو کای اومد
؛؛ وای ترسیدم چی میخوای همش یهو پیدات میشه ها
^ میدونی رئیس چی گفته؟
؛؛ نه چی گفته
^ گفتع اخر همین هفته میریم واسه سفرکاری ول شرکت میریم هاوایی
؛؛ جدییی؟ وای خوبه سرحال شدم
^ اره منم .... عا راستی رئیس گفت این پرونده هارو ببری تو اتاقش
؛؛ چرا تا بهث حمل و نقل پرونده میشه همیشه یکی هست که یاد من باشه؟
^ چون دویت داریم حالا هم بدو به اندازه کافی از کار عقب موندیم
؛؛ اوفففف نمیخواممم
علامت جونگکوک _
علامت بقیه "
علامت کای ^
علامت یونهی &
پارت ¹²
................... به تو چه گفتم که کار خصوصی بود رفتیم تو حال منم دست جونگکوک رو گرفته بودم واقعا این کارا نیاز بود؟ ولی انگار اینم بدش نمیومد دستشو بگیرم یا بغلش کنم نچ نچ پسره هیز ....... چرا این نمیره بابا داره شب میشه ناهارم که خوردم کوفتم کرد
& اهم نمیخوای بری یونا؟
_ نه اون امشب اینجا میمونه
& چییییییی؟؟؟ نمیشههه
_ به تو ربطی نداره حالاهم برو خونت
به زور فرستادش رفت و منی که عین اسگلا داشتم نگا میکردم
؛؛ خوب منم برم دیگه
_ کجا کجا به این زودی
؛؛ خونه خودم دیگه یعنی چی کجا
_ شما امشب اینجا میمونی
؛؛ خا باشه از نقشت بیا بیرون دیگه رفت
_ من جدی بودم
؛؛ برو بابا من واس چی باید بمونم تو نقشت حسابی فرو رفتیا
بعدم وسایلمو جم کردم رفتم بیرون پسره خل و چل درسته رئیسمی ولی دیگه صبر منم یه حدی داره .............. اخیشششش خونه خوددممم هعی روزگار فردا باید برم سرکار برم بخوابماااا
/ساعت ۷ \
وای ساعت یک ساعته داره وینگ وینگ میکنه هرچی میزنمم ساعت نمیشه ..... هوففف بلند شدم و ساعتو نگا کردم انگار که یه سطل اب یخ روم خالی کرده باشن ساعت هفتههه من باید شیش اونجا میبودمممم سریع لباسمو موشیدم و و زنگ زدم به کای گفتم هوامو داشته باشه تا برسم ....... یواشکی وارد شرکت شدم جوری که کسی منو ندید رفتم سر میزم وسایلارو جوری بهم ریختم که انگار دوساعته دارم کار میکنم که سرو کله کای پیدا شد
^ ها بالاخره اومدی بابا دخرت کمایی چرا اینقدر دیر کردی
؛؛ خواب موندم خوب ولی مرسی که هوامو داشتی
^ اومم خواهش .... یکی طلب من
؛؛ واسا ..... چی
ولی دیر شده بود کای رفت حالا یه کار ازم میخواد که بدبخت بشم من میدونم چی تو اون کله پوکش میگذره
....... اخه چرا اینقدر اینا زیادن یهو کای اومد
؛؛ وای ترسیدم چی میخوای همش یهو پیدات میشه ها
^ میدونی رئیس چی گفته؟
؛؛ نه چی گفته
^ گفتع اخر همین هفته میریم واسه سفرکاری ول شرکت میریم هاوایی
؛؛ جدییی؟ وای خوبه سرحال شدم
^ اره منم .... عا راستی رئیس گفت این پرونده هارو ببری تو اتاقش
؛؛ چرا تا بهث حمل و نقل پرونده میشه همیشه یکی هست که یاد من باشه؟
^ چون دویت داریم حالا هم بدو به اندازه کافی از کار عقب موندیم
؛؛ اوفففف نمیخواممم
۱۹.۰k
۰۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.