Part

Part⁵⁶
دوروک‌: خخخبببببب رسیدیم

تادااااااااااااااااا😜😄

آسیه: دوروووککک شوخی میکنی🤩

شهربازی🤩
یادت نرفته🥲😍

آنیسا: آخ دوووووووننننن شَهل بازییییییی🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳

دوروک‌: معلومه که یادم نمیره🙂
مگه میشه خاطراتمونو یادم بره🥲
خبببب پرنسس خانوما
آماده این بریم خوش بگذرونیم

آنیسا: آیهههههههه

آسیه: معلومه

اول رفتبم سراغ اسب پرنده که قبلاً منو دوروک‌ باهم زمان مدرسه سوار شدیم؛
ما سه تایی هممون سوار شدیم البته فقط منو آنیسا سوار شدیم دوروک‌ فقط کنار اسب وایستاده بود و به ما نگا میکردم و با ما می‌چرخید.
نگاهاش قشنگ بود مثل مرد رویاها.
خب معلومه که مرد رویاهام بود من نمیتونستم به جز اون به کس دیگه ای فکر کنم.
بعد رفتیم تاب خانوادگی سوار شدیم
تابش سه نفره بود انقدر خوش گذشت🤩
بعد که اومدیم پایین هممون سرمون گیج می‌رفت نزدیک بود بیوفتیم رو هم😄

گشنمون شد رفتیم چیزی بخوریم

آنیسا: مامانی پشمک پشمک

دوروک‌: بیا بریم باهم بگیریم

نویسنده آنیسا می‌ره جای پشمک فروش

آسیه: دوروک بسه دیگه همه اینارو تو پولشو دادی بسه دیگه بعدشم پشمکش من می‌دونم خیلی شیرینه همش شکره مریض میشه

دوروک‌: اشکالی نداره آسیه مگه منو تو مادر پدرش نیستیم مگه من پدرش نیستم اشکالی نداره خب دوس دارم برای دخترم پول خرج کنم

آسیه: اما دوروک‌ من مشکلی با پولای تو ندارم خواستی خرج کن نخواستی خرج نکن اما به فکر سلامتی دخترتم باش لطفاً حالا که میخوای پدری کنی براش
دیدگاه ها (۰)

Part⁵⁷دوروک‌: اما آسیه لطفاً یه ایندفعه رو کاری به سلامتی ند...

Part⁵⁸آسیه: نخیرم منظورم اینه که وقتی یکی جلومه همینجوری نگا...

Part ²⁰اولجان: واندرفولم مامانت چطوره ؟هاریکا : نمیدونمدکتر ...

ترو خدا عضو بشیید🥺 https://splus.ir/romankardترو ارواح جدتون...

پارت ۳

تکپارتی از کوک درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط