Part

Part⁵⁸

آسیه: نخیرم منظورم اینه که وقتی یکی جلومه همینجوری نگا می‌کنه من نمی تونم جلوش چیز خوشمزه بخورم که

دوروک: اها تو راس میگی (تو دلش می‌گه)
باش اما واقعا می‌گم من نمی‌خوام

آنیسا: عههههههه چقد ناز میتونین
خب عمو دوروک‌ شما با مامانم بایَم بوتولین اون پَشمَتو

دوروک‌: فکر خوبیه اگه اینطوریه الان که فکرشو می کنم یکم گشنم شد
این بچه مخش خوب کار می‌کنه ها با اینکه هنو سه سالشه من به فکرم نرسیده بود خب به کی رفته
معلومه باباش... دوووووروووک‌ اتاکول
(همه اینارو با خودش میگه)
آسیه یزره میشه بردارم

آسیه: اها😒
بردار😑

دوروک: ممنونم
اوففففففف چه خوشمزست
مگه نه پرنسس

آنیسا: اهوم

دوروک‌: پس یکم دیگه بِکَنَم

آسیه: دورووووک
میخوای بیا همشو تو بخور

دوروک‌: اما آسیه مگه قرار نشد باهم بخوریم
دیدگاه ها (۰)

Part⁵⁹آسیه: خب من که نمی‌گم نخور بخور اما اگه دوس داری برای ...

Part ²¹سوسن : عشقم آماده ای؟عمر : اره عشقم اومدمسوسن : عشقمو...

Part⁵⁷دوروک‌: اما آسیه لطفاً یه ایندفعه رو کاری به سلامتی ند...

Part⁵⁶دوروک‌: خخخبببببب رسیدیمتادااااااااااااااااا😜😄آسیه: دو...

رمان انیمه ای « هنوز نه! » چپتر ۵

شاگرد انتقالی پارت ۶۳

دختر سایهPart=14«اون یک سگه که نمی تونی مراقبت باشه من می‌بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط