Part
Part ²⁰
اولجان: واندرفولم مامانت چطوره ؟
هاریکا : نمیدونم
دکتر اومد
اولجان: دکتر اومد
هاریکا : حال مامانم چطوره ؟
دکتر : خوبه خوش شانسه تونستیم خون ریزی رو متوقف کنیم
هاریکا اولجانو بغل میکنه و اولجان میره تو کما
هاریکا : ممنون که اومدی
اولجانو میبوسه خدا بیامرزه اولجانو
اولجان هیچ حرکتی نمیکنه
هاریکا: اولجان اولجان خوبی ؟ چرا تکون نمیخوری ؟
اولجان: ها؟ چی ؟
هاریکا : هیچی ولش کن میخوای بریم بیرون؟
اولجان : یعنی چی؟تو با من میخوای بری بیرون ؟
هاریکا :چیه ؟ نمیخوای با دوست دخترت بری بیرون؟
اولجان : (با صدای بلند) چی ؟ دوست دخترم ؟ یعنی الان تو دوست دختره منی ؟
هاریکا : اره
اولجان : بیا بریم
دست هاریکا رو میگیره و میرن
برک : عشقم بریم شهربازی
ایبیکه : باشه
هاریکا : کجا میریم؟
اولجان : شهربازی دیگه
هاریکا : مگه بچه ای ؟
اولجان : چه ربطی داره مگه فقط بچه ها میرن شهربازی
هاریکا : اوف باشه
قدیر : خب من دیگه برم
ملیسا : به همین زودی ؟
قدیر : اره امل خونه تنهاست
ملیسا: نگران نباش دوروک و آسیه امل رو همراه خودشون بردن بریم شهربازی ؟
قدیر : حالا که تو میخوای باشه
کان : بیا دیگه ۳ ساعته منتظرم چیکار میکنی ؟
لیلا : وای حالا فوقش ۱ ساعت منتظرم موندی اومدم دیگه
کان : چه خوشگل شدی ارزش این همه انتظارم رو داشت
لیلا: الان تازه ساعت ۵ شده مگه من گفتم ۲ ساعت جلوتر از زمان قرارمون بیای دنبالم
کان :باشه دیگه انقد غر نزن
لیلا : من کی غر زدم؟ حالا کجا میریم
کان : بریم میفهمی
اولجان: واندرفولم مامانت چطوره ؟
هاریکا : نمیدونم
دکتر اومد
اولجان: دکتر اومد
هاریکا : حال مامانم چطوره ؟
دکتر : خوبه خوش شانسه تونستیم خون ریزی رو متوقف کنیم
هاریکا اولجانو بغل میکنه و اولجان میره تو کما
هاریکا : ممنون که اومدی
اولجانو میبوسه خدا بیامرزه اولجانو
اولجان هیچ حرکتی نمیکنه
هاریکا: اولجان اولجان خوبی ؟ چرا تکون نمیخوری ؟
اولجان: ها؟ چی ؟
هاریکا : هیچی ولش کن میخوای بریم بیرون؟
اولجان : یعنی چی؟تو با من میخوای بری بیرون ؟
هاریکا :چیه ؟ نمیخوای با دوست دخترت بری بیرون؟
اولجان : (با صدای بلند) چی ؟ دوست دخترم ؟ یعنی الان تو دوست دختره منی ؟
هاریکا : اره
اولجان : بیا بریم
دست هاریکا رو میگیره و میرن
برک : عشقم بریم شهربازی
ایبیکه : باشه
هاریکا : کجا میریم؟
اولجان : شهربازی دیگه
هاریکا : مگه بچه ای ؟
اولجان : چه ربطی داره مگه فقط بچه ها میرن شهربازی
هاریکا : اوف باشه
قدیر : خب من دیگه برم
ملیسا : به همین زودی ؟
قدیر : اره امل خونه تنهاست
ملیسا: نگران نباش دوروک و آسیه امل رو همراه خودشون بردن بریم شهربازی ؟
قدیر : حالا که تو میخوای باشه
کان : بیا دیگه ۳ ساعته منتظرم چیکار میکنی ؟
لیلا : وای حالا فوقش ۱ ساعت منتظرم موندی اومدم دیگه
کان : چه خوشگل شدی ارزش این همه انتظارم رو داشت
لیلا: الان تازه ساعت ۵ شده مگه من گفتم ۲ ساعت جلوتر از زمان قرارمون بیای دنبالم
کان :باشه دیگه انقد غر نزن
لیلا : من کی غر زدم؟ حالا کجا میریم
کان : بریم میفهمی
- ۴.۳k
- ۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط