Part

Part⁵⁷

دوروک‌: اما آسیه لطفاً یه ایندفعه رو کاری به سلامتی نداشته باش
بعد عمری اومدم دارم با دخترم وقت میگذرونم لطفاً اینو ازم دریغ نکن🥺🙏🏻(قیافشو مظلوم می‌کنه و خواهش می‌کنه)

آسیه: اوفففف از دست شما پدر دختر باشه باشه
ای بابا گفتم باشه دیگه آقا دوروک قیافتو اونجوری نکن خب عین بچه‌ها😒

دوروک‌: خب چیه عین بچه‌ها باشم دلت برام میسوزه زودتر قبول می‌کنی😄

آسیه: 😑😑

آنیسا: مامااااااااانننن... عمو دوروووووووووکک بیاین (دیده داد میزنه)

آسیه: باشه دخترم اومدیم

دوروک: ببخشید آقا دوتا پشمک میدین

پشمک فروش: چشم

آنیسا: واااااااییی سَیَم دایه دیج می‌ره🙄

آسیه: عهههه... دخترم خب به توش نگا نکن

آنیسا: اما تِیلی باحاله میچَخه😀
همش زود تَسبید به چوبش😄

پشمک فروش: بفرمایید

دوروک‌: مرسی ممنون
(پولشو حساب می‌کنه و میرن)

دوروک‌: خببب پرنسس کوچولو این برای شما

آنیسا وااایییییی میسی🥳
صورتی🤩

دوروک‌: اینم اینم برای ملکه خانم

آسیه: چی!!
این مگه برای خودت نبود..
اما من که نمی‌خوام...
باشه برای خودت...
خودتون بخورید

دوروک‌: نه این برای من نیست شما بخورید من نمی‌خوام چون زیاد پشمک نمی‌خورم تو کل عمرم همش 2 بار خوردم که به بعدش دیگه نخوردم
بعدم کی گفته اینا فقط برای منو آنیسا بود اینجوری ما می‌خوردیم تو نگا می‌کردی نخیرم همچین چیزی نیست

آسیه: اما نمیشه که اینجوری ما می‌خوریم تو مارو نگا کنی😔
نمیشه من اینجوری از گلوم پایین نمیره🙁

دوروک‌: چطور!! دلت برام میسوزه😏