زندگی مافیایی
#زندگی_مافیایی
#پارت_۱۰
یاد آوری علامت ها
تهیونگ: _
کوک: *
ات: /
* ویو
ساعت ۳ صبح بود و قرار بود ساعت ۴ حرکت کنیم..ولی ماشین یکم دورتر هس واس همین یکممونده به چهار بیرون میایم..از استرس معدم درد میکنه..گوشیم خاموش بود..به پدرم زنگ زدم و
+ سلام پسرم..مگه قرار نبود گوشیت از شب خاموش باشه..
* سلام بابا..خاموش بود ولی یه چیزی یادم اومد..بابا به آدما بگو چند تا پلاکماشین پیششون باشه..
+ نترس من بهشونگفتم یکم بعد که حرکت کردید پلاک عوض میشه حتی یکم بعد هم ماشین عوض میشه و سوار یکی دیگه میشید..همه چی حله..فکراشو کردم تو نگران نباش حالا برو مواظب خودت و اون دختر خانمی که دلتو دزدیده باش
* چشم..ممنونم..
قطع کردم..موبایلم رو خاموش کردم و نگاهی به ساعت کردم..۳:۲۰ پوفف..درو یکم باز کردم و اومدم بیرون..یه چیزی یادم اومد..تهیونگ توی ساعت من gps (اگه درست گفتم) گذاشته بود..برگشتم اتاق و درش آوردم..به اتاق ا/ت رفتم..
* چطوری
/ خوبم..چه خبر
* هیچ یکم بعد میریم..
/ با این همه بادیگارد
* من با ته حرف زده بودمکه شبا بادیگارد ها نباشه..هیچکینیس..یه ساعت قبل هم دوربین هارو خاموش کردم..
/ آفرین بانی باهوش
* بزار به ساعت بزرگ امارت نگا کنم..
* بیا بریم دیگه ساعت ۴ و ۴۵ هس..
/ اوکی
دستشو گرفتم و آروم رفتیم پایین باهم رفتیم جاییکه ماشین منتظر بود..سوار شدیم و یه جا توقف کردیمپلاک عوض کردن..یکم بعد پیاده شدیم و سوار یکی دیگه شدیم و زود رفتیم فرودگاه
* ا/ت دیرمون شده زود باش بدو..
/ باشه..این کیف رو من میگیرم و اون چمدون هم تو بردار
* اوکی بدو..
خلاصه لحظه آخر کارامون تموم شد و سوار هواپیما شدیم..
/ کوکیی..تونستیم فرار کنیم..
* آره عشقمم
/ حالا میشه توضیح بدی که وجا میریم؟
* تو نیویورک بابام یه امارت خوشگلی مث تو گرفته..قراره اونجا زندگیکنیم..کلی بادیگارد داره و امن هستش
/ وای چه خوب
* آره یه اتاق خواب خفن داره واسه اهم اهم
/ یااا چه عجله ای داری تو
* منتظر باش و ببین
یکم بعد دیدم ا/ت سرشو گذاشت رو شونم و خوابش برده..و منم بهش نگاه میکردم و هر لحظه قربونش میشدم که کم کم خوابم برد چند ساعت بعد بیدار شدم..از مهماندار ساعت رو پرسیدم و گفت که ساعت ۱۰ شده..سفرمون ۱۴ ساعت طول میکشید و هنوز نصفش هم نگذشته..ا/ت رو بیدار کردم..
/ صبح بخیر عشقم..رسیدیم؟
* نه جونم هنوز ۸ ساعت مونده..
/ اوففف
* امروز صبحونه رو باید با کیک و آبمیوه بگذرونیم..
/ مشکلی نیس..
/ ویو
خلاصه یکم چیز میز خوردیم و تلویزیون دیدیم..بعدش هواپیما نشست..و ما هم پیاده شدیم و چمدون هارو گرفتیم و سوار ماشین شدیم که بابای کوک آماده کرده بود..بعد از نیم ساعت به امارت رسیدیم
* خوشاومدی عشقم
/ ممنون جناب جئون..
جا نشد پس شرایط
لایک: ۱۰ کام : ۹
#پارت_۱۰
یاد آوری علامت ها
تهیونگ: _
کوک: *
ات: /
* ویو
ساعت ۳ صبح بود و قرار بود ساعت ۴ حرکت کنیم..ولی ماشین یکم دورتر هس واس همین یکممونده به چهار بیرون میایم..از استرس معدم درد میکنه..گوشیم خاموش بود..به پدرم زنگ زدم و
+ سلام پسرم..مگه قرار نبود گوشیت از شب خاموش باشه..
* سلام بابا..خاموش بود ولی یه چیزی یادم اومد..بابا به آدما بگو چند تا پلاکماشین پیششون باشه..
+ نترس من بهشونگفتم یکم بعد که حرکت کردید پلاک عوض میشه حتی یکم بعد هم ماشین عوض میشه و سوار یکی دیگه میشید..همه چی حله..فکراشو کردم تو نگران نباش حالا برو مواظب خودت و اون دختر خانمی که دلتو دزدیده باش
* چشم..ممنونم..
قطع کردم..موبایلم رو خاموش کردم و نگاهی به ساعت کردم..۳:۲۰ پوفف..درو یکم باز کردم و اومدم بیرون..یه چیزی یادم اومد..تهیونگ توی ساعت من gps (اگه درست گفتم) گذاشته بود..برگشتم اتاق و درش آوردم..به اتاق ا/ت رفتم..
* چطوری
/ خوبم..چه خبر
* هیچ یکم بعد میریم..
/ با این همه بادیگارد
* من با ته حرف زده بودمکه شبا بادیگارد ها نباشه..هیچکینیس..یه ساعت قبل هم دوربین هارو خاموش کردم..
/ آفرین بانی باهوش
* بزار به ساعت بزرگ امارت نگا کنم..
* بیا بریم دیگه ساعت ۴ و ۴۵ هس..
/ اوکی
دستشو گرفتم و آروم رفتیم پایین باهم رفتیم جاییکه ماشین منتظر بود..سوار شدیم و یه جا توقف کردیمپلاک عوض کردن..یکم بعد پیاده شدیم و سوار یکی دیگه شدیم و زود رفتیم فرودگاه
* ا/ت دیرمون شده زود باش بدو..
/ باشه..این کیف رو من میگیرم و اون چمدون هم تو بردار
* اوکی بدو..
خلاصه لحظه آخر کارامون تموم شد و سوار هواپیما شدیم..
/ کوکیی..تونستیم فرار کنیم..
* آره عشقمم
/ حالا میشه توضیح بدی که وجا میریم؟
* تو نیویورک بابام یه امارت خوشگلی مث تو گرفته..قراره اونجا زندگیکنیم..کلی بادیگارد داره و امن هستش
/ وای چه خوب
* آره یه اتاق خواب خفن داره واسه اهم اهم
/ یااا چه عجله ای داری تو
* منتظر باش و ببین
یکم بعد دیدم ا/ت سرشو گذاشت رو شونم و خوابش برده..و منم بهش نگاه میکردم و هر لحظه قربونش میشدم که کم کم خوابم برد چند ساعت بعد بیدار شدم..از مهماندار ساعت رو پرسیدم و گفت که ساعت ۱۰ شده..سفرمون ۱۴ ساعت طول میکشید و هنوز نصفش هم نگذشته..ا/ت رو بیدار کردم..
/ صبح بخیر عشقم..رسیدیم؟
* نه جونم هنوز ۸ ساعت مونده..
/ اوففف
* امروز صبحونه رو باید با کیک و آبمیوه بگذرونیم..
/ مشکلی نیس..
/ ویو
خلاصه یکم چیز میز خوردیم و تلویزیون دیدیم..بعدش هواپیما نشست..و ما هم پیاده شدیم و چمدون هارو گرفتیم و سوار ماشین شدیم که بابای کوک آماده کرده بود..بعد از نیم ساعت به امارت رسیدیم
* خوشاومدی عشقم
/ ممنون جناب جئون..
جا نشد پس شرایط
لایک: ۱۰ کام : ۹
۱۴.۷k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.