you will be yours🍷5
you will be yours🍷5
جیمین:ناراحت شدی؟
ات:نه
جیمین:اها ات تو چه زبان هایی بلدی؟
ات: امم ژاپنی ایرانی(مثلا داره کره ای حرف میزنه) اینگلیسی روسی فرانسوی ایتالیایی تایلندی استرالیایی
جیمین: واو(تعجب زیاد) اون وقت برا چی یاد گرفتی به کارت اصلا میاد
ات:خب علاقه داشتم بهشون برا همین
اب اورد جولیا گذاشت رو میز
جیمین:تو دیروز با جولیا تماس گرفته بود باهاش اشنا شو اون
ات:سلام جولیا از اشناییت خوشبختم
جولیا:منم همینطور ات
جیمین:جولیا اتاق ات رو بهش نشون بده
جولیا:چشم
با جولیا رفتن که اتاقشو نشونش بدن که دقیقا بغل اتاق جیمین بود
جولیا:ببین ات اینجا اتاق تو من اتاقم طبقه پایین کارم داشتی اونجا تلفن هست شماره 10 رو بگیر بعد الان من بهت چنتا پرونده میدم که امضاشون کنی بهت میگم کجا رو امضا کنی بعد می بری بدی به اقای پارک اونم امضا کرد برای من بیار
ات:اوکی پرونده ها رو می دی
جولیا:پایین بزار برم بیارم
رفتش
ویو ات
بعد رفتن جولیا رفتم جلو پنجره اتاقم وایسادم بیرون نگا میکردم واقعا شرکت بزرگی داشت این اقای پارک خوش به حال زنش اصلا زن داره همینطوری داشتم به داشتن زن بچش فک میکردم که یاد اون حرفش افتادم که گفته بود می خوای از راجب زندگی مسخرمم بگم اون وقتی خونه به اون بزرگی داره شرکت به اون بزرگی داره اون همه زیر دست داره همه ازش حساب می برن خیلی جذاب خب چرا باید زندگیش مسخره باشه که جولیا اومد تو اتاق که دیدم اندازه کل قدم پرونده اورد
ات: یا خدا جولیا چه خبره پرونده از سال پیش مونده بودن منتظر من بودن؟
جولیا:.........
جیمین:ناراحت شدی؟
ات:نه
جیمین:اها ات تو چه زبان هایی بلدی؟
ات: امم ژاپنی ایرانی(مثلا داره کره ای حرف میزنه) اینگلیسی روسی فرانسوی ایتالیایی تایلندی استرالیایی
جیمین: واو(تعجب زیاد) اون وقت برا چی یاد گرفتی به کارت اصلا میاد
ات:خب علاقه داشتم بهشون برا همین
اب اورد جولیا گذاشت رو میز
جیمین:تو دیروز با جولیا تماس گرفته بود باهاش اشنا شو اون
ات:سلام جولیا از اشناییت خوشبختم
جولیا:منم همینطور ات
جیمین:جولیا اتاق ات رو بهش نشون بده
جولیا:چشم
با جولیا رفتن که اتاقشو نشونش بدن که دقیقا بغل اتاق جیمین بود
جولیا:ببین ات اینجا اتاق تو من اتاقم طبقه پایین کارم داشتی اونجا تلفن هست شماره 10 رو بگیر بعد الان من بهت چنتا پرونده میدم که امضاشون کنی بهت میگم کجا رو امضا کنی بعد می بری بدی به اقای پارک اونم امضا کرد برای من بیار
ات:اوکی پرونده ها رو می دی
جولیا:پایین بزار برم بیارم
رفتش
ویو ات
بعد رفتن جولیا رفتم جلو پنجره اتاقم وایسادم بیرون نگا میکردم واقعا شرکت بزرگی داشت این اقای پارک خوش به حال زنش اصلا زن داره همینطوری داشتم به داشتن زن بچش فک میکردم که یاد اون حرفش افتادم که گفته بود می خوای از راجب زندگی مسخرمم بگم اون وقتی خونه به اون بزرگی داره شرکت به اون بزرگی داره اون همه زیر دست داره همه ازش حساب می برن خیلی جذاب خب چرا باید زندگیش مسخره باشه که جولیا اومد تو اتاق که دیدم اندازه کل قدم پرونده اورد
ات: یا خدا جولیا چه خبره پرونده از سال پیش مونده بودن منتظر من بودن؟
جولیا:.........
۵.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.