چن پارتی یونگیـــ
ات=38 یونگی=28 بابای یونگی=50
Part1
+*بیش از حد تو فکر بودم، چرا باید انقد تو اتاقش باشه؟ اگر فهمیده باشه چی...
سمت اتاقش رفتم و مث همیشه بدون در زدن وارد شدم
+خوابی؟
_اون درو واسه چی گزاشتن؟
+واسه تزئین. از نظر من ک نزارنن مهم نیست...
+واسه این نیومدم. بیا اتاقم کارت دارم
_واسه هرچی اومده باشی.....برو بیرون در بزن اگه اجازه دادم بیا داخل
+اوه منم ی دختر هیجده سالم و میگم باشه چشم
+مث اینکه نمیخای بیای پس خودم میام*کنارش رو تخت نشستی
_حرفت مهمه؟
+چرا رفتارات عجیب شده؟!
+تو دوران بلوغتم رد کردی...
_من؟همیشه اینجوریی بودم
+فک نمیکنم...
+چیزی فکرتو درگیر کرده؟!
+عاشق شدی؟
_من؟نه
+تو قبلن با من اینجوری رفتار نمیکردی
+کاری کردم ک باعث ناراحتیت ش؟
_نمیدونم....شاید خودت بدونی!
+عاییش تاحالا مجبور نبودم ناز ی بچه رو بکشم
+خب مگه زبون نداری؟!
_زبون دارم....ولی اگه بخام ازش استفاده کنم واسه خودت بد میشه
+*انگشت اشارتو سمت صورتش گرفتی*
+ببین بچه، من همسن مادرتم. ازم نخا ک با بی احترامی باهات رفتار کنم!
_*خنده*الام داریی تهدید میکنی؟!*دم گوش ا/ت*تو در برابر من یه مورجه کوچولویی!*میره بیرون*
+*دنبالش میری، جوری ک با هر قدمت صدای بمب توی خونه ایجاد میشه*
+من با ی اشاره میتونم زندگیتو نابود کنم، تو هرچی داری از پدرته. پدرتم هرچی داره از خاندان منه. اینو خوب تو گوشت فرو کن، اگ قرار باشه کسی شکست بخوره، شاید تو نباشی، ولی قطعا پدرته ک تو بدون پدرت هیچی*داد
_*برمیگرده سمتت و به دیوار میچسبونتت*من خیلی وقته راهمو از پدرم جدا کردم....اینم بدون که تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی
+اوه راهت از پدرت جداعه؟ پس چرا هنوز تو خونشی؟ هنوز برای پدرت کار میکنی؟ هنوز از پدرت پول میگیری؟ ببین بچه اگ قرار باشه با این کارات پسر بودنت و ب رخم بکشی، بد میبینی
یونگی:فک نمیکنی تهدیدات زیادی ضعیفه؟.....من موندم پدرم از چیه تو خوشش اومده؟
+فک نمیکنی واسه دونستنش خیلی بچه ای؟
+اومم باشه از اونجایی ک من دربرابر تو مورچه ام میزارم میرم*تمسخر
+راستی یادت نره بابات گفت ب سوئیچ ماشینش دست نزنی*تمسخر
_*از سر تا پا نگات میکنه و بدون اینکه چیزی بگه از اونجا میره
شرط هارا برسانی اید
50 لایک 20 کامنت
ات=@kim_rn
یونگی و بابای یونگی=@misoo_568
ینی دیالوگای ات و آر ان نوشت و دیالوگای یونگی و باباشو میسو
Part1
+*بیش از حد تو فکر بودم، چرا باید انقد تو اتاقش باشه؟ اگر فهمیده باشه چی...
سمت اتاقش رفتم و مث همیشه بدون در زدن وارد شدم
+خوابی؟
_اون درو واسه چی گزاشتن؟
+واسه تزئین. از نظر من ک نزارنن مهم نیست...
+واسه این نیومدم. بیا اتاقم کارت دارم
_واسه هرچی اومده باشی.....برو بیرون در بزن اگه اجازه دادم بیا داخل
+اوه منم ی دختر هیجده سالم و میگم باشه چشم
+مث اینکه نمیخای بیای پس خودم میام*کنارش رو تخت نشستی
_حرفت مهمه؟
+چرا رفتارات عجیب شده؟!
+تو دوران بلوغتم رد کردی...
_من؟همیشه اینجوریی بودم
+فک نمیکنم...
+چیزی فکرتو درگیر کرده؟!
+عاشق شدی؟
_من؟نه
+تو قبلن با من اینجوری رفتار نمیکردی
+کاری کردم ک باعث ناراحتیت ش؟
_نمیدونم....شاید خودت بدونی!
+عاییش تاحالا مجبور نبودم ناز ی بچه رو بکشم
+خب مگه زبون نداری؟!
_زبون دارم....ولی اگه بخام ازش استفاده کنم واسه خودت بد میشه
+*انگشت اشارتو سمت صورتش گرفتی*
+ببین بچه، من همسن مادرتم. ازم نخا ک با بی احترامی باهات رفتار کنم!
_*خنده*الام داریی تهدید میکنی؟!*دم گوش ا/ت*تو در برابر من یه مورجه کوچولویی!*میره بیرون*
+*دنبالش میری، جوری ک با هر قدمت صدای بمب توی خونه ایجاد میشه*
+من با ی اشاره میتونم زندگیتو نابود کنم، تو هرچی داری از پدرته. پدرتم هرچی داره از خاندان منه. اینو خوب تو گوشت فرو کن، اگ قرار باشه کسی شکست بخوره، شاید تو نباشی، ولی قطعا پدرته ک تو بدون پدرت هیچی*داد
_*برمیگرده سمتت و به دیوار میچسبونتت*من خیلی وقته راهمو از پدرم جدا کردم....اینم بدون که تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی
+اوه راهت از پدرت جداعه؟ پس چرا هنوز تو خونشی؟ هنوز برای پدرت کار میکنی؟ هنوز از پدرت پول میگیری؟ ببین بچه اگ قرار باشه با این کارات پسر بودنت و ب رخم بکشی، بد میبینی
یونگی:فک نمیکنی تهدیدات زیادی ضعیفه؟.....من موندم پدرم از چیه تو خوشش اومده؟
+فک نمیکنی واسه دونستنش خیلی بچه ای؟
+اومم باشه از اونجایی ک من دربرابر تو مورچه ام میزارم میرم*تمسخر
+راستی یادت نره بابات گفت ب سوئیچ ماشینش دست نزنی*تمسخر
_*از سر تا پا نگات میکنه و بدون اینکه چیزی بگه از اونجا میره
شرط هارا برسانی اید
50 لایک 20 کامنت
ات=@kim_rn
یونگی و بابای یونگی=@misoo_568
ینی دیالوگای ات و آر ان نوشت و دیالوگای یونگی و باباشو میسو
۴۴.۶k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.