𝓟𝓪𝓻𝓽 64 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 64 🥺🤍🖇️
اما این امکان نداره اون آزارش به یه مورچه هم نمیرسه زل زده بودم به تلویزیون
پلین ویو
پلین : خوبه کارتو خوب انجام دادی
مرت : اما کار تو بهتر بود.... خب پولمو کی میگیرم؟
پلین : همین الان
از کیفم پاکتو دراوردم و بهش دادم
مرت : ممنونم
پلین : پاداش کاری که کردیه
اززبان راوی :
مرت بازم همون آدم سابق شد آدمی که بخاطر پول هر کاری میکرد پلین به شبکه اخبار پول داد تا فیلمایی که براشون میفرستن رو پخش کنن فیلمایی که فتوشاپ شده و فرستاده شده فیلمایی از جنس دروغ هیچ کس فکر نمیکرد مرت با پلین یکی باشه مرت قرار بود عوض بشه ولی اون نخواست که عوض بشه
*پایان از زبان راوی*
جانگکوک ویو
باورم نمیشه هنوز از زندان نیومده بیرون برام نقشه چیده
معلوم نیست اونی که این فیلمارو گرفته کی بوده کی اونارو فتوشاپ کرده من همشونو پیدا میکنم تلویزیونو خاموش کردم و تکیه دادم به مبل صدای در اومد
آجوما : من باز میکنم
زل زده بودم به زمین و فکر میکردم کی میتونه همدستش باشه؟ اون فقط یه همدست داشت اونم مرت بود دیگه پول زیادی هم براش نمونده که بخواد یه جاسوس جدید بگیره اما چون الان مرت واقعا به پول نیاز داره شاید به قیمت کمتری قبول کرده با صدایی که اومد سریع سرمم بلند کردم و بهش نگاه کردم
مرت : سلام جانگکوک
جانگکوک : سلام
اومد کنارم نشست
مرت : خوبی؟
جانگکوک : خوبم تو چطوری؟
مرت : منم خوبم اومدم بهت یه سری بزنم
جانگکوک : خوب کردی اینجا هم خونه ی خودته
مرت : ممنونم داداش
اضطراب داشت پاشو تند تند به زمین میزد
جانگکوک : چیزی شده؟
مرت : ن نه چیزی نشده
جانگکوک : مطمعنی؟
مرت : آره
جانگکوک : باشه
بلند شدم
جانگکوک : من برم یه چیزی بیارم بخوریم
لبخند زد
مرت : باشه برو
رفتم سمت آشپزخونه یه چیزایی برداشتم و رفتم تو سالن نبودش پس کجاس عه همه چیرو گزاشتم رو میز و صداش زدم
جانگکوک : مرت( با داد ) مرت کجایی( با داد)
دویید اومد سمتم از آخر راه رو میومد
جانگکوک: مرت کجا بودی؟
مرت : ه هیچی فکر کردم ... آشپزخونه اونجاس
نفس نفس میزد
اما منو مرت که از بچگی تو این خونه بزرگ شدیم یعنی یادش رفته آشپزخونه کجاس؟
جانگکوک : باشه بیا بشین
نشوندمش رو مبل خودمم کنارش نشستم
مرت : خب چیکارا میکنی؟
*فلش بک به 1 هفته بعد*
ا/ت ویو
خیلی خوشحال بودم توی این 1 هفته خیلی پیشرفت کرده بودم اخرین بار تونستم 10 قدم بردارم دکتر گفت بزودی میتونم راه برم
نشسته بودم رو تخت شب بود از خوشحالی تو پوست خودم نمیگُنجیدم
در باز شد نگاه کردم مکس بود
ا/ت : عا مکس تویی؟
مکس : منم بهتری؟
ا/ت : خیلی خوبم
اومد کنارم رو تخت نشست دستشو گزاشت رو پام
اما این امکان نداره اون آزارش به یه مورچه هم نمیرسه زل زده بودم به تلویزیون
پلین ویو
پلین : خوبه کارتو خوب انجام دادی
مرت : اما کار تو بهتر بود.... خب پولمو کی میگیرم؟
پلین : همین الان
از کیفم پاکتو دراوردم و بهش دادم
مرت : ممنونم
پلین : پاداش کاری که کردیه
اززبان راوی :
مرت بازم همون آدم سابق شد آدمی که بخاطر پول هر کاری میکرد پلین به شبکه اخبار پول داد تا فیلمایی که براشون میفرستن رو پخش کنن فیلمایی که فتوشاپ شده و فرستاده شده فیلمایی از جنس دروغ هیچ کس فکر نمیکرد مرت با پلین یکی باشه مرت قرار بود عوض بشه ولی اون نخواست که عوض بشه
*پایان از زبان راوی*
جانگکوک ویو
باورم نمیشه هنوز از زندان نیومده بیرون برام نقشه چیده
معلوم نیست اونی که این فیلمارو گرفته کی بوده کی اونارو فتوشاپ کرده من همشونو پیدا میکنم تلویزیونو خاموش کردم و تکیه دادم به مبل صدای در اومد
آجوما : من باز میکنم
زل زده بودم به زمین و فکر میکردم کی میتونه همدستش باشه؟ اون فقط یه همدست داشت اونم مرت بود دیگه پول زیادی هم براش نمونده که بخواد یه جاسوس جدید بگیره اما چون الان مرت واقعا به پول نیاز داره شاید به قیمت کمتری قبول کرده با صدایی که اومد سریع سرمم بلند کردم و بهش نگاه کردم
مرت : سلام جانگکوک
جانگکوک : سلام
اومد کنارم نشست
مرت : خوبی؟
جانگکوک : خوبم تو چطوری؟
مرت : منم خوبم اومدم بهت یه سری بزنم
جانگکوک : خوب کردی اینجا هم خونه ی خودته
مرت : ممنونم داداش
اضطراب داشت پاشو تند تند به زمین میزد
جانگکوک : چیزی شده؟
مرت : ن نه چیزی نشده
جانگکوک : مطمعنی؟
مرت : آره
جانگکوک : باشه
بلند شدم
جانگکوک : من برم یه چیزی بیارم بخوریم
لبخند زد
مرت : باشه برو
رفتم سمت آشپزخونه یه چیزایی برداشتم و رفتم تو سالن نبودش پس کجاس عه همه چیرو گزاشتم رو میز و صداش زدم
جانگکوک : مرت( با داد ) مرت کجایی( با داد)
دویید اومد سمتم از آخر راه رو میومد
جانگکوک: مرت کجا بودی؟
مرت : ه هیچی فکر کردم ... آشپزخونه اونجاس
نفس نفس میزد
اما منو مرت که از بچگی تو این خونه بزرگ شدیم یعنی یادش رفته آشپزخونه کجاس؟
جانگکوک : باشه بیا بشین
نشوندمش رو مبل خودمم کنارش نشستم
مرت : خب چیکارا میکنی؟
*فلش بک به 1 هفته بعد*
ا/ت ویو
خیلی خوشحال بودم توی این 1 هفته خیلی پیشرفت کرده بودم اخرین بار تونستم 10 قدم بردارم دکتر گفت بزودی میتونم راه برم
نشسته بودم رو تخت شب بود از خوشحالی تو پوست خودم نمیگُنجیدم
در باز شد نگاه کردم مکس بود
ا/ت : عا مکس تویی؟
مکس : منم بهتری؟
ا/ت : خیلی خوبم
اومد کنارم رو تخت نشست دستشو گزاشت رو پام
۷۶.۱k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.