game of love and hate(part 7)
ویوی ات
ات:بلخره اون مهمونی لعنتی تموم شد به سمت ویلام حرکت کردم لباسامو دراوردم آرایشمو پاک کردم وان حمومو پر کردم یه خوره گل برگ و بمب صابونی انداختم توی وان و رفتم توی وان و شروع کردم به ریلکس کردن توی فکر انتقام بودم چطور میتونم ازشون انتقام بگیرم اونا همه چیزمو امشب ازم گرفتن دلم میخواد یه مشت حواله اون صورت خوشگلش کنم
بعد به خودم اومدم به خودم گفتم خوشگل خوشگلللللل قیافه پسره شبیه تراکنش نا موفق بود
ات فکر کنم به غیر از اینکه غرور قلب ثروت و قدرتو که از دست چشماتم از دست دادی از وان درومدم یه دوش ریز گرفتم موهامو خشک کردم و روتین بعد حموم رو انجام دادم و رفتم سمت تخت خواب سرمو گذاشتم روی بالشت و سیاهی
فردا
دیرینگ دیرینگ درینگ (صدای گوشی ات )
ات :آخه کی اون وقت صبح زنگ میزنه
ات :گوشی رو برداشتم و جواب دادم
ات:الو
لانا :تنبل خانوم بلخره بیدار شدی
ات:حال ندارم بگو چیشده الان زنگ زدی ها
لانا:مامانت دیشب چی بهت گفت
ات :هیچی دارم میرم خونه بخت
لانا:چی
ات:دارم میرم خونه بخت
لانا:جانم چی گفتی
ات :مشکل شنوایی داری خواهر من دارم میرم خونه بختتتتت البته نمیشه گفت خونه بخت بهتره بگیم خونه بد بختی اگه کاری نداری قطع میکنم
لانا: یعن....(ات قطع کرد گوشی رو )
ات:اماده شدم رفتم شرکت وقتی رسیدم مین هو جلوم سبز شد
مین هو :اتتتتتتتت منو تنها نذار بی معرفت پس نگفته بودی روی پسر آقای کیم کراش داری خیلی دو رویی همیشه میگفتی که از پسرا متنفرم و منم یه استسنا حساب میشم بی معرفت عرررررر
ات: بخدا ازدواج اجباریه
مین هو:اتتتتتتت عرررررررررر
ات:بسه بسه
ات:بلخره اون مهمونی لعنتی تموم شد به سمت ویلام حرکت کردم لباسامو دراوردم آرایشمو پاک کردم وان حمومو پر کردم یه خوره گل برگ و بمب صابونی انداختم توی وان و رفتم توی وان و شروع کردم به ریلکس کردن توی فکر انتقام بودم چطور میتونم ازشون انتقام بگیرم اونا همه چیزمو امشب ازم گرفتن دلم میخواد یه مشت حواله اون صورت خوشگلش کنم
بعد به خودم اومدم به خودم گفتم خوشگل خوشگلللللل قیافه پسره شبیه تراکنش نا موفق بود
ات فکر کنم به غیر از اینکه غرور قلب ثروت و قدرتو که از دست چشماتم از دست دادی از وان درومدم یه دوش ریز گرفتم موهامو خشک کردم و روتین بعد حموم رو انجام دادم و رفتم سمت تخت خواب سرمو گذاشتم روی بالشت و سیاهی
فردا
دیرینگ دیرینگ درینگ (صدای گوشی ات )
ات :آخه کی اون وقت صبح زنگ میزنه
ات :گوشی رو برداشتم و جواب دادم
ات:الو
لانا :تنبل خانوم بلخره بیدار شدی
ات:حال ندارم بگو چیشده الان زنگ زدی ها
لانا:مامانت دیشب چی بهت گفت
ات :هیچی دارم میرم خونه بخت
لانا:چی
ات:دارم میرم خونه بخت
لانا:جانم چی گفتی
ات :مشکل شنوایی داری خواهر من دارم میرم خونه بختتتتت البته نمیشه گفت خونه بخت بهتره بگیم خونه بد بختی اگه کاری نداری قطع میکنم
لانا: یعن....(ات قطع کرد گوشی رو )
ات:اماده شدم رفتم شرکت وقتی رسیدم مین هو جلوم سبز شد
مین هو :اتتتتتتتت منو تنها نذار بی معرفت پس نگفته بودی روی پسر آقای کیم کراش داری خیلی دو رویی همیشه میگفتی که از پسرا متنفرم و منم یه استسنا حساب میشم بی معرفت عرررررر
ات: بخدا ازدواج اجباریه
مین هو:اتتتتتتت عرررررررررر
ات:بسه بسه
- ۶.۴k
- ۱۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط