part:⑥

part:⑥
بیا گذاشتم❤لایک کنیا نکنی کشتمت🙂


+اه هققققق چیکا میکنی هقق عوضی

خونش خیلی خوشمزه بود نمیتونستم خودمو تحمل کنم اما نمیتونم زیاد بخور ممکنه بمیره پس تمومش کردم دیدم بیهوش شده براید بغلش کردم بردمش توی اتاق گذاشتمش روی تخت محو زیبایش شده بودم به خودم امدمو رفتم بیرون درم بستم

(ا/ت)
وقتی بیدار شدم دیدم توی اتاقم خواستم از روی تخت بلند شم که گردنم سوزش. بدی گرفت
+اخخ عوضی
بلند شدم رفتم بیرون خونه نبود از توی اشپز خونه چسب زخم برداشتم زدم اونجا
(2ساعت بعد)
حوصلم حسابی سر رفته بود پس بلند شدم رفتم یه گشتی توی خونه زدم
+اممم چطوره این اتاق ها رو ببینم
نزدیک 10تا اتاق بود همشونو نگاه کردم یه در قرمز اونجا بود کنجکاو شدم رفتم جلوش دسگیره درو پایین اوردم باز شد رفتم توش یجای مثل اتاق شکنجه بودم حالم داشت بهم میخورد
+اینا چین یا خدا
همینجوری داشتم نگاه میکردم که یه یخچال دیدم
+این چیه
درشو باز کردم دیدم کلی جسد انسان تیک تیکه شده اونجاست( مخم صفره )
+جیغغغغغغغغغ این چیه
درشو بستم عقب عقب رفتم که به جسمی بر خورد کردم برگشتم که کوکو دیدم
_بیب بهت یاد ندادن بدون اجازه وارد اتاق کسی نشی( اعصبانی)
+تو.... تو اینا چین
_جواب منو بده گفتم بهت یاد ندادن( داد بلند)
+.. ا.. ر. ه
_پس چرا فضولی کردی بیب ( خنده کوتاه)
+تو.. تو ادمارو.....
_هیسس برو بیرون
سری دویدم رفتم بیرون
+هق این چی بود هق

_____________
شرط
Like:60
comment:60
follow:1520