p25
p25
فلش بک به بیمارستان
( حدود یه ساعت میشد که داشتن ات رو معاینه میکردن...کوک هم منتظر بود که خبری از ات بهش بدن ولی هنوز کسی بهش چیزی نگفته بود تا اینکه...)
&همراه جئون ات
_خودم هستم اتفاقی افتاده ؟
&نگران نباشید خوبه که زودتر اوردینش اینجا وگرنه اون داروی بیهوشی ممکن بود اتفاقای بدی رو با خودش همراه کنه
_ینی الان حالش خوبه؟
&بله حالشون خوبه البته...حال هردوتاشون خوبه
_چی..هردوتاشون ؟؟
&درسته هردوتاشون...بهتون تبریک میگم شما قراره پدر بشید
_جدییییی( ذوق سگی)
&بله آقای جئون ... معلومه واسه پدر شدن خیلی ذوق داشتید
_خیلییییی زیاددددد...میتونم الان همسرمو ببینم
&بله حتما
_ممنون دکتر
( رفت پیش ات و دید که رو تخت بیمارستان دراز کشیده)
_ات عشقم ؟ حالت خوبه
+کوکییییااااا
_جونم
+دستت چطوره ؟؟ فک کردم واسه همیشه از دستت دادم ( بغض)
_نه عزیزم بغض نکن خواهش میکنم من خوبم ( میره و ات رو تو بغلش جا میده)
+خیالم راحت شد
_ات یه چیزی بگم ؟؟
+بله ؟
_راستش منو تو...عامم
+منو تو چی ؟
_داریم پدر و مادر میشیم
+چییییییی؟؟؟؟؟؟
_خوشحال نشدی
+چی داری میگی احساس میکنم از خوشحالی الانه که پرواز کنم
_قربون اون خوشحالیات
+کوکی هنوز باورم نمیشه که قراره صاحب ی نی نی بشیم
_راستشو بخای منم...اما مطمئنم یه پدر و مادر عالییی میشیم
+بی شک همین طوره
@ات دخترم ؟ خوبی بابا
+بابایییی
*عروس گلم چیزیت که نشده
+خوبم اقای جئون نگران نباشید
_منم اینجامااا
@سلام پسرم خوبی
_ممنونم اقای لی
*کوک میکشمت اگر از این به بعد حواست به ات نباشه
_چشم حواسم چارچشمی بهش هس
@پسرم ات رو به تو سپردماااا
+باور کنید حالم خوبه میتونم از پس خودم بر بیام
*راستی از دکترت شنیدیم که قراره واسمون یه نوه خوشگل بیارین
_درسته یه نوه خوشگل مثل مادرش
+یاااااجونگ کوکااااا خجالتم میدی
_مگع دروغه
@کوک راست میگه دخترم خوشگل تر از تو تا حالا دختری تو زندگیم ندیدم
*همین طوره ات تو انقد خوشگلی که توصیف نشدنی هستی
_دیدی اینام حرف منو تایید میکنن
+وایی خواهش میکنم الان سرخ میشم از خجالت
*خب دیگه منو اقای لی میریم شما راحت باشید اگر داشتین بهمون بگین
+ممنونم
_مرسی حتما
@خدافظ بچها
*خدافظ
....
٫٫یه سال سال بعد ٫٫
_ات کجایی
+اینجام کوک دارم به بچه شیر میدم
_مگه این بچه همین دو ساعت پیش شیر نخورده
+کوک بچس خب
_ات تو از وقتی هیونا بدنیا اومده بع من توجه نمیکنی
+میبینم بانی کوچولوی من داره حسودی میکنه
_یااا ات خب منم شوهرتم حق دارم بخوام زنم به من توجه کنهههه
+باشه کوکی...بیا اینجا ببینم
_چشم مامانی ( خودشو کیوت میکنه)
+اخر سر این کیوت بازیات منو میکشه
_تو خیلی وقته منو کشتی پرنسس
+ثابت کن
_میخوای ثابت کنم ( لباشو میزاره رو لبای زنش و..)
پایان:)
فلش بک به بیمارستان
( حدود یه ساعت میشد که داشتن ات رو معاینه میکردن...کوک هم منتظر بود که خبری از ات بهش بدن ولی هنوز کسی بهش چیزی نگفته بود تا اینکه...)
&همراه جئون ات
_خودم هستم اتفاقی افتاده ؟
&نگران نباشید خوبه که زودتر اوردینش اینجا وگرنه اون داروی بیهوشی ممکن بود اتفاقای بدی رو با خودش همراه کنه
_ینی الان حالش خوبه؟
&بله حالشون خوبه البته...حال هردوتاشون خوبه
_چی..هردوتاشون ؟؟
&درسته هردوتاشون...بهتون تبریک میگم شما قراره پدر بشید
_جدییییی( ذوق سگی)
&بله آقای جئون ... معلومه واسه پدر شدن خیلی ذوق داشتید
_خیلییییی زیاددددد...میتونم الان همسرمو ببینم
&بله حتما
_ممنون دکتر
( رفت پیش ات و دید که رو تخت بیمارستان دراز کشیده)
_ات عشقم ؟ حالت خوبه
+کوکییییااااا
_جونم
+دستت چطوره ؟؟ فک کردم واسه همیشه از دستت دادم ( بغض)
_نه عزیزم بغض نکن خواهش میکنم من خوبم ( میره و ات رو تو بغلش جا میده)
+خیالم راحت شد
_ات یه چیزی بگم ؟؟
+بله ؟
_راستش منو تو...عامم
+منو تو چی ؟
_داریم پدر و مادر میشیم
+چییییییی؟؟؟؟؟؟
_خوشحال نشدی
+چی داری میگی احساس میکنم از خوشحالی الانه که پرواز کنم
_قربون اون خوشحالیات
+کوکی هنوز باورم نمیشه که قراره صاحب ی نی نی بشیم
_راستشو بخای منم...اما مطمئنم یه پدر و مادر عالییی میشیم
+بی شک همین طوره
@ات دخترم ؟ خوبی بابا
+بابایییی
*عروس گلم چیزیت که نشده
+خوبم اقای جئون نگران نباشید
_منم اینجامااا
@سلام پسرم خوبی
_ممنونم اقای لی
*کوک میکشمت اگر از این به بعد حواست به ات نباشه
_چشم حواسم چارچشمی بهش هس
@پسرم ات رو به تو سپردماااا
+باور کنید حالم خوبه میتونم از پس خودم بر بیام
*راستی از دکترت شنیدیم که قراره واسمون یه نوه خوشگل بیارین
_درسته یه نوه خوشگل مثل مادرش
+یاااااجونگ کوکااااا خجالتم میدی
_مگع دروغه
@کوک راست میگه دخترم خوشگل تر از تو تا حالا دختری تو زندگیم ندیدم
*همین طوره ات تو انقد خوشگلی که توصیف نشدنی هستی
_دیدی اینام حرف منو تایید میکنن
+وایی خواهش میکنم الان سرخ میشم از خجالت
*خب دیگه منو اقای لی میریم شما راحت باشید اگر داشتین بهمون بگین
+ممنونم
_مرسی حتما
@خدافظ بچها
*خدافظ
....
٫٫یه سال سال بعد ٫٫
_ات کجایی
+اینجام کوک دارم به بچه شیر میدم
_مگه این بچه همین دو ساعت پیش شیر نخورده
+کوک بچس خب
_ات تو از وقتی هیونا بدنیا اومده بع من توجه نمیکنی
+میبینم بانی کوچولوی من داره حسودی میکنه
_یااا ات خب منم شوهرتم حق دارم بخوام زنم به من توجه کنهههه
+باشه کوکی...بیا اینجا ببینم
_چشم مامانی ( خودشو کیوت میکنه)
+اخر سر این کیوت بازیات منو میکشه
_تو خیلی وقته منو کشتی پرنسس
+ثابت کن
_میخوای ثابت کنم ( لباشو میزاره رو لبای زنش و..)
پایان:)
۶.۴k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.