fic (Jungkook)
fic (Jungkook)
Fic: My legacy
Part: 15
Please support
Do not copy
........................
کوکی داستان ما با عجله لباس عادی پوشید و از دنیای خون آشاما خارج شو و به طرف خانه عشقش حرکت کرد اون برای یه قدم ۱۰ قدم بر میداشت تا زودتر برسه
{تهیونگ ویو}
بعد از تماس با اون دختر هرزه رفتم حموم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم
رفتم یه کت شلوار مشگی پوشیدم موهامو دادم عقب
یه عطر مردونه تلخ زدم
و سوار ماشین مدل S Plaid
اول رفتم به یه طلا فروشی و یه انگشتر ضریف گرفتم
و مقصد بعدی گل فروشی بود تو این مدت فهمیدن ا/تم از رنگسفید خوشش میاد و رفتم گل فروشی
از هر نوع گل توش گذاشتم و همشون رنگ سفید داشت گل ها وایب خوبی داشتن
و بعد به خونه ا/تم رفتم
بعد از رسیدن به خونه ا/ت ماشینو خاموش کردم و یه نفس عمیق گشیدم
رفتم جلو چون اولیم بارم نبود میرفتماونجا و بادیگارد ها منو میشناختن
بادیگارد ها تعظیم کردن گفتم خانوم کیم داخلن گفتن بله رفتم جلو در چند بار زنگ زدمکه انتطار داشتم خدمتکار درو باز کنه که خودش باز کرد
+اوه تهیونگ شی تویی
÷اوممنم این برای توعه
+وا از رنگ سفید به شدت خوشم میاد ممنون
÷خواهش میکنم
+مشکوک نگاه کرد وگفت اینا برای چین آقای کیم
÷اول بزار بیام داخل و بعد منو باز جویی کن
+چشم بفرماییچدچ مستر
÷تک خنده زد
تهیونگرفت داخل و و رعتنتوی پذیرایی نشستن روی کاناپه سلطنتی
+خب تهیونگ شی داشتی میگفت برا چیه
÷به دقیقه چیزی نگی زبونت رو قطع نمیکنن ها
+باشه بابا
......
چند مین بینشون سکوت بود که تهیونگاونو شکست .
از جیب داخل کتش یه جعبه کوچیک و سیاه در آورد
و گذاشت روی میز
÷این برای توعه
+با لبخند نگاهشون داد به تهیونگ وقتی گفت این برای توعه نگاهشون داد به جعبه روی میز
+ممنون ......بازش کرد ......چقدر صریفو خوشگل ممنون
÷نه به اندازه خوشگلی تو
+با تعجب نگاش میکرد چون تهیونگ بعد جنکوک تنها مردی بود که با ا/ت صمیمی بود
÷چرا اینجوری نگاه میکنی
ادامه دارد
حمایت کنید
Fic: My legacy
Part: 15
Please support
Do not copy
........................
کوکی داستان ما با عجله لباس عادی پوشید و از دنیای خون آشاما خارج شو و به طرف خانه عشقش حرکت کرد اون برای یه قدم ۱۰ قدم بر میداشت تا زودتر برسه
{تهیونگ ویو}
بعد از تماس با اون دختر هرزه رفتم حموم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم
رفتم یه کت شلوار مشگی پوشیدم موهامو دادم عقب
یه عطر مردونه تلخ زدم
و سوار ماشین مدل S Plaid
اول رفتم به یه طلا فروشی و یه انگشتر ضریف گرفتم
و مقصد بعدی گل فروشی بود تو این مدت فهمیدن ا/تم از رنگسفید خوشش میاد و رفتم گل فروشی
از هر نوع گل توش گذاشتم و همشون رنگ سفید داشت گل ها وایب خوبی داشتن
و بعد به خونه ا/تم رفتم
بعد از رسیدن به خونه ا/ت ماشینو خاموش کردم و یه نفس عمیق گشیدم
رفتم جلو چون اولیم بارم نبود میرفتماونجا و بادیگارد ها منو میشناختن
بادیگارد ها تعظیم کردن گفتم خانوم کیم داخلن گفتن بله رفتم جلو در چند بار زنگ زدمکه انتطار داشتم خدمتکار درو باز کنه که خودش باز کرد
+اوه تهیونگ شی تویی
÷اوممنم این برای توعه
+وا از رنگ سفید به شدت خوشم میاد ممنون
÷خواهش میکنم
+مشکوک نگاه کرد وگفت اینا برای چین آقای کیم
÷اول بزار بیام داخل و بعد منو باز جویی کن
+چشم بفرماییچدچ مستر
÷تک خنده زد
تهیونگرفت داخل و و رعتنتوی پذیرایی نشستن روی کاناپه سلطنتی
+خب تهیونگ شی داشتی میگفت برا چیه
÷به دقیقه چیزی نگی زبونت رو قطع نمیکنن ها
+باشه بابا
......
چند مین بینشون سکوت بود که تهیونگاونو شکست .
از جیب داخل کتش یه جعبه کوچیک و سیاه در آورد
و گذاشت روی میز
÷این برای توعه
+با لبخند نگاهشون داد به تهیونگ وقتی گفت این برای توعه نگاهشون داد به جعبه روی میز
+ممنون ......بازش کرد ......چقدر صریفو خوشگل ممنون
÷نه به اندازه خوشگلی تو
+با تعجب نگاش میکرد چون تهیونگ بعد جنکوک تنها مردی بود که با ا/ت صمیمی بود
÷چرا اینجوری نگاه میکنی
ادامه دارد
حمایت کنید
۳.۲k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.