☆♡پارت: ۲۵♡☆
☆♡پارت: ۲۵♡☆
~مین سو~
سرکلاس نشسته بودیم و داشتیم به استاد با دقت گوش میکردیم که جونگ کوک اومد سرکلاس و بدون هیچ حرفی رفت نشست سرجاش... تقریبا نصفه کلاس گذشته بود و استاد چیزی بهش نگفت!
سوجین: مگه نگفت سرش درد میکنه امروز نمیاد دانشگاه؟ حتما حالش بهتر شده...(خیلی اروم زمزمه وار)
مین سو: هوم؟ چیزی گفتی؟
سوجین: نه.. با تو نبودم...
سوجینم انگاری ی چیزایی برای خودش زمزمه میکرد و با خودش حرف میزد...
یکم بعد...
زنگ کلاس خورد و با سوجین میخواستیم بریم پیش جونگ کوک و تهیونگ که جونگ مین با لبخند مهربون همیشگیش اومد پیشم...
جونگ مین: میگم مین سو میای با هم بریم کافه دانشگاه؟
مین سو: عام.. اره باشه بریم.. س. جین توام میای؟
سوجین: نه من ی کاری دارم شما برین...
مین سو: باشه...
با جونگ مین رفتیم توی کافه دانشگاه و نشستیم روی یکی از میزای و ی چیزایی سفارش دادیم...
جونگ مین: میگم نظرت چیه یکم در مورد ی چیزی به غیر از درس حرف بزنیم؟
مین سو: خب مثلا در مورد چی؟
جونگ مین: خودمون... مثلا چند سالته؟ به غیر از سوجین خواهر یا برادر دیگه ای داری؟
مین سو: ۱۸ سالمه و نه به غیر از سوجین کلا کس دیگه رو ندارم... توچی؟
جونگ مین: منم ۱۸ سالمه و ی برادر بزرگ تر دارم که تو شرکت بابام مار میکنه...
مین سو: اوهوم خوبه...
جونگ مین: گفتی به غیر از سوجین کس دیگه ای رو نداری یعنی تنهایی زندگی می کنین؟
مین سو: اره...
جونگ مین:خب چطوری خرج زندگیتونو میدین؟
مین سو: سوجین میره سرکار...
جونگ مین: تو نمیری سرکار؟
مین سو: نه.. منم دوست دارم برم سرکار و به سوجین کمک کنم اما سوجین نمیزاره...
جونگ مین: اوهوم... خب اگه ی وقت خواستی بری سرکار کمکت میکنم ی مار خوب پیدا کنی...
مین سو: باشه مرسی...
جونگ مین: میگم.. ما الان دوستیم دیگه مگه نه؟
از حرف جونگ مین خندم گرفت و سرمو به نشونه اره تکون دادم...
جونگ مین: پس حالا که باهم دوستیم میتونی فردا بیای خونمون باهم درس بخونیم؟
مین سو: خ.. خب نمیدونم...
جونگ مین: نگران نباش مامانمم خونس...
مین سو: عام خب باشه...
جونگ مین: خوبه...
چون درخواست هردوتا فیک با هم مساوی بود از هرکدوم ی پارت گذاشتم😁🍷
شرطا:
لایک: ۴۰
کامنت: ۵۰
لایک و کامنت فراموش نشه❤
~مین سو~
سرکلاس نشسته بودیم و داشتیم به استاد با دقت گوش میکردیم که جونگ کوک اومد سرکلاس و بدون هیچ حرفی رفت نشست سرجاش... تقریبا نصفه کلاس گذشته بود و استاد چیزی بهش نگفت!
سوجین: مگه نگفت سرش درد میکنه امروز نمیاد دانشگاه؟ حتما حالش بهتر شده...(خیلی اروم زمزمه وار)
مین سو: هوم؟ چیزی گفتی؟
سوجین: نه.. با تو نبودم...
سوجینم انگاری ی چیزایی برای خودش زمزمه میکرد و با خودش حرف میزد...
یکم بعد...
زنگ کلاس خورد و با سوجین میخواستیم بریم پیش جونگ کوک و تهیونگ که جونگ مین با لبخند مهربون همیشگیش اومد پیشم...
جونگ مین: میگم مین سو میای با هم بریم کافه دانشگاه؟
مین سو: عام.. اره باشه بریم.. س. جین توام میای؟
سوجین: نه من ی کاری دارم شما برین...
مین سو: باشه...
با جونگ مین رفتیم توی کافه دانشگاه و نشستیم روی یکی از میزای و ی چیزایی سفارش دادیم...
جونگ مین: میگم نظرت چیه یکم در مورد ی چیزی به غیر از درس حرف بزنیم؟
مین سو: خب مثلا در مورد چی؟
جونگ مین: خودمون... مثلا چند سالته؟ به غیر از سوجین خواهر یا برادر دیگه ای داری؟
مین سو: ۱۸ سالمه و نه به غیر از سوجین کلا کس دیگه رو ندارم... توچی؟
جونگ مین: منم ۱۸ سالمه و ی برادر بزرگ تر دارم که تو شرکت بابام مار میکنه...
مین سو: اوهوم خوبه...
جونگ مین: گفتی به غیر از سوجین کس دیگه ای رو نداری یعنی تنهایی زندگی می کنین؟
مین سو: اره...
جونگ مین:خب چطوری خرج زندگیتونو میدین؟
مین سو: سوجین میره سرکار...
جونگ مین: تو نمیری سرکار؟
مین سو: نه.. منم دوست دارم برم سرکار و به سوجین کمک کنم اما سوجین نمیزاره...
جونگ مین: اوهوم... خب اگه ی وقت خواستی بری سرکار کمکت میکنم ی مار خوب پیدا کنی...
مین سو: باشه مرسی...
جونگ مین: میگم.. ما الان دوستیم دیگه مگه نه؟
از حرف جونگ مین خندم گرفت و سرمو به نشونه اره تکون دادم...
جونگ مین: پس حالا که باهم دوستیم میتونی فردا بیای خونمون باهم درس بخونیم؟
مین سو: خ.. خب نمیدونم...
جونگ مین: نگران نباش مامانمم خونس...
مین سو: عام خب باشه...
جونگ مین: خوبه...
چون درخواست هردوتا فیک با هم مساوی بود از هرکدوم ی پارت گذاشتم😁🍷
شرطا:
لایک: ۴۰
کامنت: ۵۰
لایک و کامنت فراموش نشه❤
۲۰.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.