☆♡پارت: ۲۶♡☆
☆♡پارت: ۲۶♡☆
زنگ کلاسا خورد و همه رفتن توی کلاسشون... مین سو رفت نشست سرجاش کنار سوجین...
مین سو: خب بگو ببینم کارت چی بود؟
سوجین: با جونگ کوک یکم در مورد درسا حرف زدیم و قرار شد فردا بریم ی جایی با هم تمرین کنیم...
مین سو: اها باشه... راستی منم قراره با جونگ مین بریم خونشون درس بخونیم.. اشکال که نداره؟
سوجین: تو و اون خونه تنها؟
مین سو: نه مامانشم خونس...
سوجین: اها باشه فقط مواظب باش...
مین سو: باشه نگران نباش مواظبم...
.. استاد اومد سرکلاس..
_خب بچه ها سریع کتاب هاتونو دربیارید ادامه درس جلسه قبل رو شروع کنیم...
تهیونگ: خب چیا گفتین بهم؟
جونگ کوک: هیچی.. مثل همیشه در مورد درسا حرف زدیم...
تهیونگ: اوهوم.. یعنی هنوز نتونستی مخشو بزنی؟
جونگ کوک: نیازی نیست من مخشو بزنم یکم که با من وقت بگذرونه خود به خود مخش زده میشه...
تهیونگ: اوو جناب اعتماد به سقف...
جونگ کوک: فردا قراره باهم بریم بیرون درس هارو تمرین کنیم.. یکم که بگذره خودش میفته دنبالم...
تهیونگ: اوم چقد مثبت اندیشی و اعتماد به سقف داری... اما با چیزی که من میبینم فک کنم حالا حالا ها تو باید بیوفتی دنبال اون.. انگار جئون جونگ کوک بزرگ افتاده دنبال ی دختر که مخشو بزنه...
جونگ کوک: چی؟! اصلا هم اینطور نیست.. حالا ببین...
تهیونگ: اوکی...
*فردا صبح*
سوجین: مین سووو! مین سووو!.. پاشو لنگه ظهرهههه!
مین سو: بابا امروز تعطیله بزار یکم دیگه بخوابم!
سوجین: اوکی.. اما مگه نگفتی می خوای بری خونه جونگ مین؟
مین سو یهو بلند شد...
مین سو: چیی؟؟! اره ساعت چنده؟؟
سوجین: یک ظهره!
مین سو: واای باید پاشم اماده شم!!
سوجین: اره مخصوصا اون موهای سیخ شده اتو باید درست کنی... راستی من دیگه باید برم...
مین سو: کجا؟
سوجین: قرار بود با جونگ کوک بریم بیرون...
مین سو: اهاا...
شرطا:
لایک: ۴۰
کامنت: ۵۰
زنگ کلاسا خورد و همه رفتن توی کلاسشون... مین سو رفت نشست سرجاش کنار سوجین...
مین سو: خب بگو ببینم کارت چی بود؟
سوجین: با جونگ کوک یکم در مورد درسا حرف زدیم و قرار شد فردا بریم ی جایی با هم تمرین کنیم...
مین سو: اها باشه... راستی منم قراره با جونگ مین بریم خونشون درس بخونیم.. اشکال که نداره؟
سوجین: تو و اون خونه تنها؟
مین سو: نه مامانشم خونس...
سوجین: اها باشه فقط مواظب باش...
مین سو: باشه نگران نباش مواظبم...
.. استاد اومد سرکلاس..
_خب بچه ها سریع کتاب هاتونو دربیارید ادامه درس جلسه قبل رو شروع کنیم...
تهیونگ: خب چیا گفتین بهم؟
جونگ کوک: هیچی.. مثل همیشه در مورد درسا حرف زدیم...
تهیونگ: اوهوم.. یعنی هنوز نتونستی مخشو بزنی؟
جونگ کوک: نیازی نیست من مخشو بزنم یکم که با من وقت بگذرونه خود به خود مخش زده میشه...
تهیونگ: اوو جناب اعتماد به سقف...
جونگ کوک: فردا قراره باهم بریم بیرون درس هارو تمرین کنیم.. یکم که بگذره خودش میفته دنبالم...
تهیونگ: اوم چقد مثبت اندیشی و اعتماد به سقف داری... اما با چیزی که من میبینم فک کنم حالا حالا ها تو باید بیوفتی دنبال اون.. انگار جئون جونگ کوک بزرگ افتاده دنبال ی دختر که مخشو بزنه...
جونگ کوک: چی؟! اصلا هم اینطور نیست.. حالا ببین...
تهیونگ: اوکی...
*فردا صبح*
سوجین: مین سووو! مین سووو!.. پاشو لنگه ظهرهههه!
مین سو: بابا امروز تعطیله بزار یکم دیگه بخوابم!
سوجین: اوکی.. اما مگه نگفتی می خوای بری خونه جونگ مین؟
مین سو یهو بلند شد...
مین سو: چیی؟؟! اره ساعت چنده؟؟
سوجین: یک ظهره!
مین سو: واای باید پاشم اماده شم!!
سوجین: اره مخصوصا اون موهای سیخ شده اتو باید درست کنی... راستی من دیگه باید برم...
مین سو: کجا؟
سوجین: قرار بود با جونگ کوک بریم بیرون...
مین سو: اهاا...
شرطا:
لایک: ۴۰
کامنت: ۵۰
۲۴.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.