عکس پسر خوشتیپمون اسلاید دومه
عکس پسر خوشتیپمون اسلاید دومه
بلع بلع همون فلیکس خودمون 😁
p32
ویو شین هه:فردا صبح مامانم منو بیدار کرد و رفتم دستشویی اومدم بیرون یه لباس ساحلی پوشیدم و «اسلاید سوم»
رفتم پایین فلیکس و خاله بویون و مادرم پایین منتظر من بودند
شین هه:سلام ب همه
فلیکس. ا.ت .بویون:سلام
ا.ت:زود باش بیا
شین هه:اومدم
ا.ت:من و بویون با ماشین من میریم و تو هم با ماشین فلیکس باشع؟
شین هه:خب چ کاریه همه با هم بریم
ا.ت:ما یه جا کار داریم شما برید ساحل ما هم میایم
شین هه :اوکی
فلیکس:بفرمایید سوار شید
شین هه:ممنون
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
شین هه:چند سالته؟
فلیکس:۲۰
شین هه:پس هم سنیم
فلیکس:هوم
فلیکس:ماجرای تو و دوست پسرتو شنیدم واقعا متاسفم
لبخندی زدم و گفتم
شین هه:ممنون
با اینکه لبخند میزدم ولی از درون داشتم میترکیدم دیگه نتونستم و بغض ام گرفت
شین هه:تو ماشین آب دارین؟«بغض»
فلیکس:آره پشت صندلی هست
شین هه:ممنون«بغض»
رسیدیم کنار ساحل ماشین و پارک کرد سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم کنار آب نشستم
نتونستم جلوی گریه ام و بگیرم و زدم. زیر گریه
فلیکس:شین هه شین هه خوبی ؟
شین هه:ببخشید «گریه»
شین هه:من زیاد گریه نمیکنم ولی العان دلم خیلی واسش تنگ شده «گریه»
فلیکس:عیب ندارع
یهو تو آغوش گرمی رفتم اون العان منو بغل کرد واقعا ب بغلش نیاز داشتم خیلی گرم بود نزدیک دو دقیقه ای بود که بغلم کرده بود و کلا دلیل گریه هامو یادم رفت
شین هه:ممنون واقعا ب این بغل نیاز داشتم
فلیکس؛کاری نکردم که:)
ا.ت:اوووووو این جا چ خبره 😉
شین هه:ه..هیچی
بویون:آها که هیچی «نیشخند»
فلیکس:مااامان
شاید العان کلا از ماجرای جونگکوک و ا.ت جدا شدیم ولی تموم این اتفاقات ربطی ب کوک و ا.ت داره که در ادامه متوجه میشوید
بلع بلع همون فلیکس خودمون 😁
p32
ویو شین هه:فردا صبح مامانم منو بیدار کرد و رفتم دستشویی اومدم بیرون یه لباس ساحلی پوشیدم و «اسلاید سوم»
رفتم پایین فلیکس و خاله بویون و مادرم پایین منتظر من بودند
شین هه:سلام ب همه
فلیکس. ا.ت .بویون:سلام
ا.ت:زود باش بیا
شین هه:اومدم
ا.ت:من و بویون با ماشین من میریم و تو هم با ماشین فلیکس باشع؟
شین هه:خب چ کاریه همه با هم بریم
ا.ت:ما یه جا کار داریم شما برید ساحل ما هم میایم
شین هه :اوکی
فلیکس:بفرمایید سوار شید
شین هه:ممنون
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
شین هه:چند سالته؟
فلیکس:۲۰
شین هه:پس هم سنیم
فلیکس:هوم
فلیکس:ماجرای تو و دوست پسرتو شنیدم واقعا متاسفم
لبخندی زدم و گفتم
شین هه:ممنون
با اینکه لبخند میزدم ولی از درون داشتم میترکیدم دیگه نتونستم و بغض ام گرفت
شین هه:تو ماشین آب دارین؟«بغض»
فلیکس:آره پشت صندلی هست
شین هه:ممنون«بغض»
رسیدیم کنار ساحل ماشین و پارک کرد سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم کنار آب نشستم
نتونستم جلوی گریه ام و بگیرم و زدم. زیر گریه
فلیکس:شین هه شین هه خوبی ؟
شین هه:ببخشید «گریه»
شین هه:من زیاد گریه نمیکنم ولی العان دلم خیلی واسش تنگ شده «گریه»
فلیکس:عیب ندارع
یهو تو آغوش گرمی رفتم اون العان منو بغل کرد واقعا ب بغلش نیاز داشتم خیلی گرم بود نزدیک دو دقیقه ای بود که بغلم کرده بود و کلا دلیل گریه هامو یادم رفت
شین هه:ممنون واقعا ب این بغل نیاز داشتم
فلیکس؛کاری نکردم که:)
ا.ت:اوووووو این جا چ خبره 😉
شین هه:ه..هیچی
بویون:آها که هیچی «نیشخند»
فلیکس:مااامان
شاید العان کلا از ماجرای جونگکوک و ا.ت جدا شدیم ولی تموم این اتفاقات ربطی ب کوک و ا.ت داره که در ادامه متوجه میشوید
۱۱.۵k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.