p30
p30
ویو شین هه:چند ساعت گذشت ولی هنوز از اتاق عمل بیرون نیومد
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون رفتیم سمتش دستی رو سرش کشید و گفت
دکتر:متاسفم .....از دست دادیمش
دنیا رو سرم خراب شد یعنی چی اون بهم گفت نمیره
فلش بک ب قبل عمل:
_:تا باهم ازدواج نکنیم نمیرم
_:گریه نکن نمیخوام بمیرم که
پایان فلش بک
ا.ت:بیا بغلم «بغلش کرد»
شین هه:م..مامان اون بهم گفت نمیره چی شد هات چرا زد زیر قولش «گریه و داد »
.
ویو ا.ت:دوسال از اون روز میگذره شین هه افسردگیه کامل گرفته امروز مهمان داریم قرار دوستم با پسرش بیاد اینجا پسرش ۲۰سالشه هم سن شین هه اصلا ندیدمش
وارد اتاق شین هه شدم
ا.ت:سلام عروسک خانم
شین هه:..............
ا.ت:شین هه امروز مهمان داریم
شین هه:بابا کی میاید خونه؟
ا.ت:بابات؟فکنم شب بیاد چطور
شین هه:میخوام برم دانشگاه
ا.ت:راست میگی واقعاً؟«خوشحال»
شین هه:اوهوم :)
ا.ت:چیشد که تصمیم گرفتی بری؟
شین هه:میخوام پزشکی بخونم
ا.ت:واو اوکی من ب جونگ کوک میگم ثبت نامت کنه
شین هه:ممنون
از اتاقش اومدم بیرون خیلی خوش حال شدم میخواد بره دانشگاه چون بعد فوت جیهوپ اون ادامه تحصیل نداد و العان نمیدونم چیشد که قبول کرد
ویو شین هه:بابام مجبورم کرد برم دانشگاه گفت
«فلش بک ب دیروز :
کوک:تو باید بری دانشگاه فهمیدی آره یا نه؟«داد»
شین هه:گفتم که نِ می رم «شمرده شمرده »
کوک:گوشیتو بده
شین هه:چی؟
کوک:گفتم گوشیتو بده یعنی بده
شین هه:چون نمیرم دانشگاه باید گوشیم و ازم بگیری ؟
کوک:گفتم بده «داد»
شین هه :نمیدم
کوک:باشه خودم میگیرمش
:پایان فلش بک »
گوشی و ازم گرفت منم العان جز گوشی و عکسای که از جیهوپ توشه هیچی ندارم پس باید قبول میکردم
مامانم گفت امروز مهمون داریم کنجکاویم گل کرده بود که کیه فکنم اومده بودند .......
العان میزارم پارت بعدووووووو
بعد از مدت ها انتظار من برگشتم 🗿😂
ویو شین هه:چند ساعت گذشت ولی هنوز از اتاق عمل بیرون نیومد
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون رفتیم سمتش دستی رو سرش کشید و گفت
دکتر:متاسفم .....از دست دادیمش
دنیا رو سرم خراب شد یعنی چی اون بهم گفت نمیره
فلش بک ب قبل عمل:
_:تا باهم ازدواج نکنیم نمیرم
_:گریه نکن نمیخوام بمیرم که
پایان فلش بک
ا.ت:بیا بغلم «بغلش کرد»
شین هه:م..مامان اون بهم گفت نمیره چی شد هات چرا زد زیر قولش «گریه و داد »
.
ویو ا.ت:دوسال از اون روز میگذره شین هه افسردگیه کامل گرفته امروز مهمان داریم قرار دوستم با پسرش بیاد اینجا پسرش ۲۰سالشه هم سن شین هه اصلا ندیدمش
وارد اتاق شین هه شدم
ا.ت:سلام عروسک خانم
شین هه:..............
ا.ت:شین هه امروز مهمان داریم
شین هه:بابا کی میاید خونه؟
ا.ت:بابات؟فکنم شب بیاد چطور
شین هه:میخوام برم دانشگاه
ا.ت:راست میگی واقعاً؟«خوشحال»
شین هه:اوهوم :)
ا.ت:چیشد که تصمیم گرفتی بری؟
شین هه:میخوام پزشکی بخونم
ا.ت:واو اوکی من ب جونگ کوک میگم ثبت نامت کنه
شین هه:ممنون
از اتاقش اومدم بیرون خیلی خوش حال شدم میخواد بره دانشگاه چون بعد فوت جیهوپ اون ادامه تحصیل نداد و العان نمیدونم چیشد که قبول کرد
ویو شین هه:بابام مجبورم کرد برم دانشگاه گفت
«فلش بک ب دیروز :
کوک:تو باید بری دانشگاه فهمیدی آره یا نه؟«داد»
شین هه:گفتم که نِ می رم «شمرده شمرده »
کوک:گوشیتو بده
شین هه:چی؟
کوک:گفتم گوشیتو بده یعنی بده
شین هه:چون نمیرم دانشگاه باید گوشیم و ازم بگیری ؟
کوک:گفتم بده «داد»
شین هه :نمیدم
کوک:باشه خودم میگیرمش
:پایان فلش بک »
گوشی و ازم گرفت منم العان جز گوشی و عکسای که از جیهوپ توشه هیچی ندارم پس باید قبول میکردم
مامانم گفت امروز مهمون داریم کنجکاویم گل کرده بود که کیه فکنم اومده بودند .......
العان میزارم پارت بعدووووووو
بعد از مدت ها انتظار من برگشتم 🗿😂
۹.۲k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.