فیکشن Deadly duel پارت 23
Name:Deadly duel
Genres:crimi_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 23
_حس ازادی درحالی که فقط توی یه اتاق بودی!؟
+اونجا هیچ فقط برای من یه اتاق معمولی نبود اون یه کابوس بود که در قالب اتاق بود
پسر کوتاه سری تکون داد و به دیوار پشتش تکیه داد.
_دیگه چه اتفاقی افتاد؟
پسرک کوچکتر نفس لرزونی کشید و توی خودش جمع شد.
(ادامه فلش بک)
پسر موبلوند رو به سختی روی کولش نگه و قدم های ارومشو توی کشتی برمیداشت.
+پسر.....توکه....انقد.......لاغری چرا انقد سنگینی؟
زیرلب زمزمه کرد و پسر رو روی یکی از صندلی ها گذاشت،دستش رو روی کمرش گذاشت و نفس حرصی کشید.
نگاهش رو بین افراد توی پیست رقص چرخوند و یه دختر کوچولو تقریباً هشت ساله رو اون وسط دید.
چشم هاش گشاد شوک و با شوک به دختر بچه که بی حس و بی حرکت وسط پیست ایستاده بود و به زمین نگاه میکرد.
و اونجا بود که اون واقعا فهمید این کشتی به هیچ وجه طبیعی نیست!
آروم آروم به طرف پیست رفت و به سختی از بین آدم های مست رد شد،به دخترک رسید و جلوش زانو زد،دستش رو روی شونه اش گذاشت ولی دختر درست مثل تسخیر شده ها بهش نگاه نکرد و حتی پلک هم نزد.
+هی....کوچولو
آروم صداش زد ولی اون دختر نه جوابش رو داد بلکه حتی دستش رو کنار زد و از پیست خارج شد.
خواست دنبالش بره ولی انگار اون دختر محو شده بود.
اون دختر بچه رفته بود ولی پسر بیچاره رو با ذهن پر سوالش تنها گذاشت!
https://harfeto.timefriend.net/16222815824871
ناشناس:>؟؟؟؟
نظر:>؟
لایک:>؟
لاو یو ال گایز:))))))🖤🖤🖤
Genres:crimi_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 23
_حس ازادی درحالی که فقط توی یه اتاق بودی!؟
+اونجا هیچ فقط برای من یه اتاق معمولی نبود اون یه کابوس بود که در قالب اتاق بود
پسر کوتاه سری تکون داد و به دیوار پشتش تکیه داد.
_دیگه چه اتفاقی افتاد؟
پسرک کوچکتر نفس لرزونی کشید و توی خودش جمع شد.
(ادامه فلش بک)
پسر موبلوند رو به سختی روی کولش نگه و قدم های ارومشو توی کشتی برمیداشت.
+پسر.....توکه....انقد.......لاغری چرا انقد سنگینی؟
زیرلب زمزمه کرد و پسر رو روی یکی از صندلی ها گذاشت،دستش رو روی کمرش گذاشت و نفس حرصی کشید.
نگاهش رو بین افراد توی پیست رقص چرخوند و یه دختر کوچولو تقریباً هشت ساله رو اون وسط دید.
چشم هاش گشاد شوک و با شوک به دختر بچه که بی حس و بی حرکت وسط پیست ایستاده بود و به زمین نگاه میکرد.
و اونجا بود که اون واقعا فهمید این کشتی به هیچ وجه طبیعی نیست!
آروم آروم به طرف پیست رفت و به سختی از بین آدم های مست رد شد،به دخترک رسید و جلوش زانو زد،دستش رو روی شونه اش گذاشت ولی دختر درست مثل تسخیر شده ها بهش نگاه نکرد و حتی پلک هم نزد.
+هی....کوچولو
آروم صداش زد ولی اون دختر نه جوابش رو داد بلکه حتی دستش رو کنار زد و از پیست خارج شد.
خواست دنبالش بره ولی انگار اون دختر محو شده بود.
اون دختر بچه رفته بود ولی پسر بیچاره رو با ذهن پر سوالش تنها گذاشت!
https://harfeto.timefriend.net/16222815824871
ناشناس:>؟؟؟؟
نظر:>؟
لایک:>؟
لاو یو ال گایز:))))))🖤🖤🖤
۵۴.۹k
۱۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.