Life for love
Life for love
پارت 27
اسلاید ۲ غذایی که انا سفارش داد
اسلاید ۳ غذایی که مشاور کانگ سفارش داد
اسلاید ۴ غذایی که میرا و سان هی سفارش دادن
انا: ولی الان چی میشه؟
میرا: معلومه هرکس میره دنبال کار خودش!
سان هی: ازتون ممنونم خانم پارک اگه روزی کمک خواستید حتما بهم بگید ( جدی ، لبخند )
انا: ( تعجب )
میرا: از بزرگواریتون ممنونم ولی نیازی به زحمت نیست.
انا: ( تو ذهنش: باید کاری کنم این دوتا بهم برسن من می خوام ساقدوش عروس بشممم ) اع میگم نظرتون چیه که همه باهم تو رستوران ناهار بخوریم به مناسبت پیروزیمون و به دنیا اومدن نوه اقای کانگ؟؟
مشاور کانگ: خ..خانم نیازی نیست
سان هی: چرا که نه من یک رستوران خوب میشناسم می تونیم بریم اونجا
میرا: زیر لب: معلوم نیست این انا چه اشی برامون پخته خدا به دادمون برسه!
( ساعت ۲ ظهر توی رستوران )
گارسون: ببخشید شما چی میل دارید؟؟
سان هی: اول شما خانما.
انا: اممم من استیک می خوام
میرا: من دنده کباب می خوام
مشاور کانگ: من پای گوشت می خوام
سان هی: منم دنده کباب می خوام
( درحال خوردن ناهار )
انا: ببخشید اقای جئون امیدوارم از سوالم ناراحت نشید ولی شما دوست دختر دارید؟
میرا: ( غذا می پره گلوش )
سان هی: ( نیشخند ) چرا می خواید بدونید؟
میرا: انا ساکت باش
مشاور کانگ: بحث جالبیه ( مرموز )
انا: من فقط سوال کردم می خواستم بدونم اگه اره که با دوست دخترشون اشنا بشیم ( ناراحت )
سان هی: نه ندارم. تا حالا دختری نبوده که ازش خوشم بیاد
انا: او واقعا؟ پس شما هم مثل میرایید میرا هم هنوز از پسری خوشش نیو.... اخخ
میرا: ( لگد کردن پای انا از زیر میز )
مشاور کانگ: ( تو ذهنش: اوو فکر کنم اقای جئون از خانم پارک خوشش اومده اینطور که بوش میاد قراره برای ایشون برم خاستگاری )
( ساعت ۸ شب توی خونه )
میرا: اینم تموم شد! با یک برد دیگه
انا: اره عالیه
میرا: او یادم افتاد ( زدن دو سر انا )
انا: مگه مریضییییی چرا میزنی!!؟
میرا: اون چرت و چرت ها چی بود که ظهر می گفتی؟؟ زده به سرتتتت ( عصبی )
انا: چیه مگه فکر نکن نفهمیدم تمام وقت ناهار همش نگاهت به اقای جئون ... نه شوهر خواهر بود ( نیشخند )
میرا: ( پرت کردن بالشت روی مبل به سمت انا )
سان هی ویو
اههه لعنتی چرا خوابم نمی بره!! چرا همش چهره اون دختره میاد تو ذهنم؟ بی خیال حتما بخاطر خستگیه
پارت 27
اسلاید ۲ غذایی که انا سفارش داد
اسلاید ۳ غذایی که مشاور کانگ سفارش داد
اسلاید ۴ غذایی که میرا و سان هی سفارش دادن
انا: ولی الان چی میشه؟
میرا: معلومه هرکس میره دنبال کار خودش!
سان هی: ازتون ممنونم خانم پارک اگه روزی کمک خواستید حتما بهم بگید ( جدی ، لبخند )
انا: ( تعجب )
میرا: از بزرگواریتون ممنونم ولی نیازی به زحمت نیست.
انا: ( تو ذهنش: باید کاری کنم این دوتا بهم برسن من می خوام ساقدوش عروس بشممم ) اع میگم نظرتون چیه که همه باهم تو رستوران ناهار بخوریم به مناسبت پیروزیمون و به دنیا اومدن نوه اقای کانگ؟؟
مشاور کانگ: خ..خانم نیازی نیست
سان هی: چرا که نه من یک رستوران خوب میشناسم می تونیم بریم اونجا
میرا: زیر لب: معلوم نیست این انا چه اشی برامون پخته خدا به دادمون برسه!
( ساعت ۲ ظهر توی رستوران )
گارسون: ببخشید شما چی میل دارید؟؟
سان هی: اول شما خانما.
انا: اممم من استیک می خوام
میرا: من دنده کباب می خوام
مشاور کانگ: من پای گوشت می خوام
سان هی: منم دنده کباب می خوام
( درحال خوردن ناهار )
انا: ببخشید اقای جئون امیدوارم از سوالم ناراحت نشید ولی شما دوست دختر دارید؟
میرا: ( غذا می پره گلوش )
سان هی: ( نیشخند ) چرا می خواید بدونید؟
میرا: انا ساکت باش
مشاور کانگ: بحث جالبیه ( مرموز )
انا: من فقط سوال کردم می خواستم بدونم اگه اره که با دوست دخترشون اشنا بشیم ( ناراحت )
سان هی: نه ندارم. تا حالا دختری نبوده که ازش خوشم بیاد
انا: او واقعا؟ پس شما هم مثل میرایید میرا هم هنوز از پسری خوشش نیو.... اخخ
میرا: ( لگد کردن پای انا از زیر میز )
مشاور کانگ: ( تو ذهنش: اوو فکر کنم اقای جئون از خانم پارک خوشش اومده اینطور که بوش میاد قراره برای ایشون برم خاستگاری )
( ساعت ۸ شب توی خونه )
میرا: اینم تموم شد! با یک برد دیگه
انا: اره عالیه
میرا: او یادم افتاد ( زدن دو سر انا )
انا: مگه مریضییییی چرا میزنی!!؟
میرا: اون چرت و چرت ها چی بود که ظهر می گفتی؟؟ زده به سرتتتت ( عصبی )
انا: چیه مگه فکر نکن نفهمیدم تمام وقت ناهار همش نگاهت به اقای جئون ... نه شوهر خواهر بود ( نیشخند )
میرا: ( پرت کردن بالشت روی مبل به سمت انا )
سان هی ویو
اههه لعنتی چرا خوابم نمی بره!! چرا همش چهره اون دختره میاد تو ذهنم؟ بی خیال حتما بخاطر خستگیه
۵.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.