نازهای یک زن
نازهای یک زن
همیشه تازگی دارد
ربطی به سن و سالش ندارد
فقط کسی باشد که لایق
خریدن آن نازها باشد
و حرف دلش را بفهمد . .
🦋🦥
اتفاقی چشمم به آینه ی اتاق افتاد
بی توجه خواستم رد شم ولی قفلی زدم روی چهره ی رنگ پریده ی پیرزنِ توی آینه ،
خستگی تو عمق نگاش موج میزد ، غم تلنبار شده ی تو قلبش از چشای بی سوش داد و بیداد میکرد...
پوزخندی زدم و گفتم زود پیر شدی آره؟
چیزی نمی گفت،اصلا مگه توانی داشت که حرف بزنه
به چشاش زل زدم و با حالت مسخره ای پرسیدم :
مگه چقدر طاقت و حوصله داشتی که دائما در حال دویدن بودی و نرسیدن ؟ مگه چقدر قوی بودی که از اول زندگیت تا الان مدام در حال جنگیدن بودی و مدارا؟ د لامصب چرا نمیمیری ؟
به چی دلتو خوش کردی ؟ به قصه ی آرزو های محالت یا اوس کریمی که خیلی وقته بلاکت کرده؟ حرف بزن
دِ بگو که داری تلف میشی لعنتی
بگو که دیگه توانی برای ادامه دادن نداری.
اوس کریم قربونت برم لجبازی و بزار کنار امتحان و بلاک دیگه بسه ، سین بزن فداتشم ، پیرزنِ تو آینه کم آورده هر چقدر دست و پا میزنه بیشتر داره تو باتلاق و منجلاب درد غرق میشه، تورو جان عزیزت اینبار به موقع دستشو بگیر و به دادش برس((:🖤 .
همیشه تازگی دارد
ربطی به سن و سالش ندارد
فقط کسی باشد که لایق
خریدن آن نازها باشد
و حرف دلش را بفهمد . .
🦋🦥
اتفاقی چشمم به آینه ی اتاق افتاد
بی توجه خواستم رد شم ولی قفلی زدم روی چهره ی رنگ پریده ی پیرزنِ توی آینه ،
خستگی تو عمق نگاش موج میزد ، غم تلنبار شده ی تو قلبش از چشای بی سوش داد و بیداد میکرد...
پوزخندی زدم و گفتم زود پیر شدی آره؟
چیزی نمی گفت،اصلا مگه توانی داشت که حرف بزنه
به چشاش زل زدم و با حالت مسخره ای پرسیدم :
مگه چقدر طاقت و حوصله داشتی که دائما در حال دویدن بودی و نرسیدن ؟ مگه چقدر قوی بودی که از اول زندگیت تا الان مدام در حال جنگیدن بودی و مدارا؟ د لامصب چرا نمیمیری ؟
به چی دلتو خوش کردی ؟ به قصه ی آرزو های محالت یا اوس کریمی که خیلی وقته بلاکت کرده؟ حرف بزن
دِ بگو که داری تلف میشی لعنتی
بگو که دیگه توانی برای ادامه دادن نداری.
اوس کریم قربونت برم لجبازی و بزار کنار امتحان و بلاک دیگه بسه ، سین بزن فداتشم ، پیرزنِ تو آینه کم آورده هر چقدر دست و پا میزنه بیشتر داره تو باتلاق و منجلاب درد غرق میشه، تورو جان عزیزت اینبار به موقع دستشو بگیر و به دادش برس((:🖤 .
۲.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲