چندپارتی

چندپارتی☆
p.1


بحث از یه چیز کوچیک شروع شد؛
اون‌قدر کوچیک که بعداً حتی یادت نمی‌اومد چی بود.
ولی صدای جونگ‌کوک بالا رفت… بالاتر از همیشه.

«چرا هیچ‌وقت حرفمو گوش نمی‌دی؟!»
چشماش پر از خشم بود، خسته، تحت فشار.

خواستی چیزی بگی، توضیح بدی، اما صدات لرزید.
یه قدم اومد جلو…
و بدون اینکه بخواد، با دستش هلت داد.

همه‌چی توی یه ثانیه اتفاق افتاد.
تعادلت به هم خورد، پاهات سست شد
و صدای برخوردت با زمین، توی خونه پیچید.

جونگ‌کوک ماتش برد.
اما غرورش نذاشت همون لحظه چیزی بگه.

تو بدون نگاه کردن بهش، بلند شدی.
قلبت تند می‌زد… تندتر از حد معمول.
هیچی نگفتی. فقط رفتی سمت اتاقت.

در رو بستی.

همون‌جا، پشت در، نشستی روی زمین.
نفست بالا نمی‌اومد.
دستت رو گذاشتی روی سینه‌ات و اشک‌هات بی‌صدا می‌ریخت.

«نباید گریه کنم… آروم باش…»
اما بدنت گوش نمی‌داد.

چند دقیقه گذشت.
درد قلبت شروع شد…
اون درد آشنا، سنگین، ترسناک.

نفست برید.
دست‌هات لرزید.
اشک‌هات با هق‌هق قاطی شد.

...
دیدگاه ها (۰)

چندپارتی☆p.2نفست برید.دست‌هات لرزید.اشک‌هات با هق‌هق قاطی شد...

چندپارتی☆p.3اون لحظه شکست.سرت رو به سینه‌اش چسبوند، محکم، ان...

ویکتور☆فیک مینویسم >>>■ممنون میشم به پیجم یه سر بزنی @victor...

سه پارتی ☆p.3یه قدم نزدیک‌تر میاد.«من شوهرت‌م. نباید ازم خجا...

چندپارتی☆p.2سرت به یک طرف پرت شد و چند ثانیه فقط زنگ گوش هات...

پارت ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط