سه پارتی

سه پارتی ☆
p.3


یه قدم نزدیک‌تر میاد.
«من شوهرت‌م. نباید ازم خجالت بکشی… نباید تنهایی تحملش کنی.»

تو لب‌هات رو به هم فشار می‌دی.
«نمی‌خواستم اعصابت خراب‌تر بشه… خودت سر مهمونی ناراحت بودی…»

جونگکوک آه بلندی می‌کشه، صدایش آروم‌تر می‌شه ولی جدی‌تر.
«اعصابم خراب می‌شه وقتی ببینم داری خودتو می‌خوری و هیچی نمی‌گی.»
دستش رو می‌ذاره روی شکمت، خیلی آروم.
«درد داری… حقته بگی.»

چشمت می‌سوزه.
«فکر کردم باید قوی باشم…»

لبخند تلخی می‌زنه.
«قوی بودن یعنی به من بگی.»
بعد پیشونی‌ش رو می‌چسبونه به پیشونی‌ت.
«دفعه بعد، حتی اگه وسط مهمونی باشه، حتی اگه دعوامون شده باشه… به من بگو. فهمیدی؟»

درد هنوز هست، ولی این بار تنها نیستی

Thd end
دیدگاه ها (۰)

سه پارتی☆p.2ماشین توی سکوت فرو می‌ره. فقط صدای خیابون و نفس‌...

سه پارتی☆p.1تو سرت رو به شیشه تکیه دادی و نفس عمیق می‌کشی، س...

چندپارتی☆p.3چند ثانیه سکوت بین تون حکم فرما بود، مثل دنیا که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط