زوال عشق پارت بیست و یک مهدیه عسگری
#زوال_عشق #پارت_بیست_و_یک #مهدیه_عسگری
بیتوجه بهش وارد اتاقش شدم که گفت:کجا؟!...
جوابشو ندادم و رفتم نشستم روی تختش...
اونم اومد روبروم روی صندلی کامپیوترش نشست...چشامو اطراف چرخوندم و گفتم:وای چه اتاق باحالی داری...اتاقش کاملا پسرونه و خشن بود...تم قرمز_مشکی داشت و پوسترای کشتی کج کارارو گذاشته بود و یه کیسه بوکسم کنار اتاق بود....
انگار که داره با به دیوونه حرف میزنه نگام کرد و گفت:الان ساعت یک و نیم شب اومدی تو اتاق من اینو بگی؟!...
موقع حرف زدن همش نگاش روی یقم و پاهای لختم میچرخید...
لبخند خبیثی زدمو از دستی یکم دیگه خم شدم که سینهام بیشتر در معرض دید باشه...
بعدم با ناز گفتم:اومدم اتاق شوهرم و ببینم...
پوزخندی زد و گفت:چیشد قبلا شوهرت نبودم حالا شدم شوهرت؟!...
لب برچیدمو گفتم:منکه عذر خواهی کردم...
دیدم جوابمو نمیده و چشماش روی سینهام و لبام درنوسانه...
یهو از جا بلند شد...خدایا من فقط مبخاستم تحریکش کنم چون میدونستم کاری نمیکنه و اذیت میشه...
اومد سمتم و پایین تخت نشست و خیره به لبام گفت:چرا این کارو میکنی؟!...تا اومدم بگم کدوم کار لباش نرم روی لبام نشستن....
تو به خلسه خیلی شیرین فرو رفتم...فک میکردم لذت نمی برم ولی داشتم لذت میبردم...منکه از بردیا متنفر بودم پس چیشد؟!
هلم داد روی تخت و خودشم خیمه زد روم و...
بیتوجه بهش وارد اتاقش شدم که گفت:کجا؟!...
جوابشو ندادم و رفتم نشستم روی تختش...
اونم اومد روبروم روی صندلی کامپیوترش نشست...چشامو اطراف چرخوندم و گفتم:وای چه اتاق باحالی داری...اتاقش کاملا پسرونه و خشن بود...تم قرمز_مشکی داشت و پوسترای کشتی کج کارارو گذاشته بود و یه کیسه بوکسم کنار اتاق بود....
انگار که داره با به دیوونه حرف میزنه نگام کرد و گفت:الان ساعت یک و نیم شب اومدی تو اتاق من اینو بگی؟!...
موقع حرف زدن همش نگاش روی یقم و پاهای لختم میچرخید...
لبخند خبیثی زدمو از دستی یکم دیگه خم شدم که سینهام بیشتر در معرض دید باشه...
بعدم با ناز گفتم:اومدم اتاق شوهرم و ببینم...
پوزخندی زد و گفت:چیشد قبلا شوهرت نبودم حالا شدم شوهرت؟!...
لب برچیدمو گفتم:منکه عذر خواهی کردم...
دیدم جوابمو نمیده و چشماش روی سینهام و لبام درنوسانه...
یهو از جا بلند شد...خدایا من فقط مبخاستم تحریکش کنم چون میدونستم کاری نمیکنه و اذیت میشه...
اومد سمتم و پایین تخت نشست و خیره به لبام گفت:چرا این کارو میکنی؟!...تا اومدم بگم کدوم کار لباش نرم روی لبام نشستن....
تو به خلسه خیلی شیرین فرو رفتم...فک میکردم لذت نمی برم ولی داشتم لذت میبردم...منکه از بردیا متنفر بودم پس چیشد؟!
هلم داد روی تخت و خودشم خیمه زد روم و...
۳.۴k
۰۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.