عمارت عشق پارت 3
داشتم میومدم پایین ک یه دختری با استایل صورتی دیدم ک داشت رد میشد. ینی خودشه؟ چقد خوشگلههه! ولی اگه خودشه کی با همچین استایلی میاد برا معماری؟
داشتم میومدم پایین ک دیدم ماشین داره بهش برخورد میکنه و سریع گرفتمش و افتاد روم
میا ویو(خدممممم)
ینی تموم شد؟ نه نه نه! این تازه اولشه!
وقتی ماشین به آچا برخورد کرد قبلش کوک گرفتش و لباشون بهم خورد(ذهن مریض من و دوستم. خدایاااااا:////)
آچا ویو
دیگه داشتم اشهدمو میخوندم ک یکی نجاتم داد
به خودم اومدم دیدم لبام رو لباشه:/
برگام ریخ
عجببب
چن دیقه ای ت شک بودم ک گف
کوک:10 ثانیه وقت داری از روم پاشی وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی
بنظر میاد ک برج زهر مار ب ایشون میگن.
داشت میشمرد ک رسید ب 9 و منم هنوز ت شک بودم
اینجا بیابونه نمیتونم بلایی سرم بیاره
داشت میگفت ده ک از روش پاشدم
اونم پاشد و دستمو گرفت.
کوک:پارک آچا تویی؟
آچا:ا... اره خودمم!
مطمئن بودم لپام قرمز شده.
کوک:یاااا خجالت کشیدی؟ به نظر میاد خیلی خجالتی باشی!
حقیقتا درست میگفت
به نظر میاد شخصیت شناسیش از منم بهتر باشه!
کوک:یه چیزی بگو دیگه!
آچا:خب چ بگم؟
کوک:هم خیلی پرویی هم خجالتی، نمیدونم چجوریه تایپت. یکم عجیبی
آچا:شخصیت شناسیتون بالاست!
کوک:تقریبا
شخصیت شناسیش ک از من ک نمیتونه پایین تر باشه:/
کوک ویو
خودش بود.خواهر جیمین بود و باید ازش مراقبت میکردم
کوک:خب خانم پارک..من میخوام یکم کارام نامحسوس پیش بره، مشکلی نیس ک بیای خونم؟
از اونجایی ک جیمین دیروقت میره پیش آچا ممکنه قبول کنه
آچا:اما اخه برادرم نگرانم میشه
کوک:خب بهش بگو!
آچا:پاشم بگم میخام برم خونه کسی ک نمیشناسمش؟
کوک:خب بگو میخام برم خونه دوس پسرم!
آچا:نمیشه!
چاره ای نداشتم ک
مجبورم کرد!
برا پارت بعد 20 تا لایک
گایز همین دوتا پارتم سوسکی نوشتم
خوبه مچمو نگرفتن تاالان
:/
داشتم میومدم پایین ک دیدم ماشین داره بهش برخورد میکنه و سریع گرفتمش و افتاد روم
میا ویو(خدممممم)
ینی تموم شد؟ نه نه نه! این تازه اولشه!
وقتی ماشین به آچا برخورد کرد قبلش کوک گرفتش و لباشون بهم خورد(ذهن مریض من و دوستم. خدایاااااا:////)
آچا ویو
دیگه داشتم اشهدمو میخوندم ک یکی نجاتم داد
به خودم اومدم دیدم لبام رو لباشه:/
برگام ریخ
عجببب
چن دیقه ای ت شک بودم ک گف
کوک:10 ثانیه وقت داری از روم پاشی وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی
بنظر میاد ک برج زهر مار ب ایشون میگن.
داشت میشمرد ک رسید ب 9 و منم هنوز ت شک بودم
اینجا بیابونه نمیتونم بلایی سرم بیاره
داشت میگفت ده ک از روش پاشدم
اونم پاشد و دستمو گرفت.
کوک:پارک آچا تویی؟
آچا:ا... اره خودمم!
مطمئن بودم لپام قرمز شده.
کوک:یاااا خجالت کشیدی؟ به نظر میاد خیلی خجالتی باشی!
حقیقتا درست میگفت
به نظر میاد شخصیت شناسیش از منم بهتر باشه!
کوک:یه چیزی بگو دیگه!
آچا:خب چ بگم؟
کوک:هم خیلی پرویی هم خجالتی، نمیدونم چجوریه تایپت. یکم عجیبی
آچا:شخصیت شناسیتون بالاست!
کوک:تقریبا
شخصیت شناسیش ک از من ک نمیتونه پایین تر باشه:/
کوک ویو
خودش بود.خواهر جیمین بود و باید ازش مراقبت میکردم
کوک:خب خانم پارک..من میخوام یکم کارام نامحسوس پیش بره، مشکلی نیس ک بیای خونم؟
از اونجایی ک جیمین دیروقت میره پیش آچا ممکنه قبول کنه
آچا:اما اخه برادرم نگرانم میشه
کوک:خب بهش بگو!
آچا:پاشم بگم میخام برم خونه کسی ک نمیشناسمش؟
کوک:خب بگو میخام برم خونه دوس پسرم!
آچا:نمیشه!
چاره ای نداشتم ک
مجبورم کرد!
برا پارت بعد 20 تا لایک
گایز همین دوتا پارتم سوسکی نوشتم
خوبه مچمو نگرفتن تاالان
:/
۱۰.۹k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.