when he cheats on you.....!
when he cheats on you.....!
وقتی بهت خیانت میکنه....!
پارت آخر :)
میخوام غمگین تمومش کنم(بچه ها این فقط یه فیکه:)
پرستار :سریع خودتونو به بیمارستان بوندانگ برسونید .
تهیونگ:چی چی شده
پرستار :فقط خودتونو برسونید
ویو آ.ت
از خونه رفتم بیرون .
گریه میکردم که یهو صدای بوق اومد وبعد سیاهی .
ویو تهیونگ
سریع خودمو رسوندم بیمارستان
پرستار :شما همسر خانوم ا.ت هستید ؟
تهیونگ :خو....خودمم...ا.ت ...ا.ت کجاست
پرستار :برید اتاق ۳۰۴
تهیونگ :ممنونم
ویو تهیونگ
اون ا.ت بود
عشق من
گل من
من با گلم چی کار کردم ؟بازندگیم چی کار کردم ؟
که یهو ا.ت چشماشو باز کرد
تهیونگ :ا.ت
ا.ت:ت....هی...ون..گ(با بغض)
تهیونگ:جانم(با گریه)
ا.ت:ب....ب....بچ....بچم(گریه)
تهیونگ :الان زنگ میزنم بورام میمیارتش
ا.ت:م....ر....س...ی
ویو تهیونگ
زنگ زدم بورام
بورام:سلام تهیونگ کاری داشتی ؟
تهیونگ :سریع بیا بیمارستان بوندانگ
بچه بچه رو هم بیار(باگریه )
بورام :با باشه
ویو تموم شد:/
تهیونگ:ا.ت ......بیا بچمون
ا.ت:اس...مشو چی.... بزاریم؟
تهیونگ :می چا
ا.ت:می...چا....مامان....مراقب....خودت باش
تهیونگ
تهیونگ :جانم
ا.ت:می..خوام ب....خوابم
م...مراقب....می...چا ...باش
من...تظرتم
تهیونگ:بخواب ....زندگیم بخواب ....میام پیشت
و بوقققق
ویو ده سال
تهیونگ :ده سال از مرگ ا.ت میگذره
می چا بزرگ شده :)
می چا:بابا
تهیونگ:جانم
می چا:تو بابای منی
تهیونگ:آره
می چا:پس مامان کیه
و تهیونگ خاطرات تلخ گذشته رو به یاد میاره.
تمام تمام
بلخره تموم شد:)
من سر این گریم گرفت:)نمیدونم چرا:/
وقتی بهت خیانت میکنه....!
پارت آخر :)
میخوام غمگین تمومش کنم(بچه ها این فقط یه فیکه:)
پرستار :سریع خودتونو به بیمارستان بوندانگ برسونید .
تهیونگ:چی چی شده
پرستار :فقط خودتونو برسونید
ویو آ.ت
از خونه رفتم بیرون .
گریه میکردم که یهو صدای بوق اومد وبعد سیاهی .
ویو تهیونگ
سریع خودمو رسوندم بیمارستان
پرستار :شما همسر خانوم ا.ت هستید ؟
تهیونگ :خو....خودمم...ا.ت ...ا.ت کجاست
پرستار :برید اتاق ۳۰۴
تهیونگ :ممنونم
ویو تهیونگ
اون ا.ت بود
عشق من
گل من
من با گلم چی کار کردم ؟بازندگیم چی کار کردم ؟
که یهو ا.ت چشماشو باز کرد
تهیونگ :ا.ت
ا.ت:ت....هی...ون..گ(با بغض)
تهیونگ:جانم(با گریه)
ا.ت:ب....ب....بچ....بچم(گریه)
تهیونگ :الان زنگ میزنم بورام میمیارتش
ا.ت:م....ر....س...ی
ویو تهیونگ
زنگ زدم بورام
بورام:سلام تهیونگ کاری داشتی ؟
تهیونگ :سریع بیا بیمارستان بوندانگ
بچه بچه رو هم بیار(باگریه )
بورام :با باشه
ویو تموم شد:/
تهیونگ:ا.ت ......بیا بچمون
ا.ت:اس...مشو چی.... بزاریم؟
تهیونگ :می چا
ا.ت:می...چا....مامان....مراقب....خودت باش
تهیونگ
تهیونگ :جانم
ا.ت:می..خوام ب....خوابم
م...مراقب....می...چا ...باش
من...تظرتم
تهیونگ:بخواب ....زندگیم بخواب ....میام پیشت
و بوقققق
ویو ده سال
تهیونگ :ده سال از مرگ ا.ت میگذره
می چا بزرگ شده :)
می چا:بابا
تهیونگ:جانم
می چا:تو بابای منی
تهیونگ:آره
می چا:پس مامان کیه
و تهیونگ خاطرات تلخ گذشته رو به یاد میاره.
تمام تمام
بلخره تموم شد:)
من سر این گریم گرفت:)نمیدونم چرا:/
۱۴.۱k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.