پارت ۵۷
پارت ۵۷
♧ خب من میخواستم یه چیزی بگم
! الکی نبود پس انجام دادن این کارا
♧ خب میخوام شما رو به دوست پسرم معرفی کنم و در واقع اکسم قبلیم
با گفتن حرف یونگی جیمین آبی که داشت میخورد پرید تو گلوش و تهیونگ هم پنکیکش
یونگی نگران بلند شد و به پشتشون زد که یه پس گردنی خورد
♧ چرا میزنیییی
! تو نباید به برادرات بگی گیی ؟
= یا اینکه یه اکس پسر داشتی؟؟؟؟
=! واقعا که
یونگی خنده ی لثه ایی کرد و گردنش رو به خاطر سوزش مالوند
♧ خب الان میدونید
! به آین فکر کردی که شغلمون به خطر میوفته با اومدن یه شخص جدید ؟
♧ اوف چیزی نمیشه که تازه قرار نیست بیاد خونه که تو یه رستوران همو میبینین
= نههه بیارش خونه مارم از خونه بنداز بیرون راحت ها؟
♧ وایییی اصلا من بزرگتر از شمام شغلی که دارینم برام مهم نیست وقتی میگم میبینینش یعنی برای شب اماده شین
بعد گفتن این حرفش راهش رو سمت اتاقش کج کرد و به برادرای متعجب از رفتارش اهمیت نداد
= الان که دقت میکنم سرحاله
! آره ولی نباید به اون پسر اطمینان کنیم شاید برای جاسوسی ما با یونگی دوست شده
= هوووم
........
کاترین خیلی خونسرد از اتاق رئیس دراومد و با الکس و جنی نگران جلو خودش روبرو شد
+ وای ترسیدم
& حالتون خوبه چی گفتن
+ هیچی بابا گفت جینا مرخصی گرفته و مدارک هم گم شده منم گفتم مدارک رو کپی شون رو دارم و تا خوب شدن جینا صبر میکنم
با رد شدن از کنار اون دو تا با لیلی روبرو شد که یه بچم تو بغلشه
+ خدای مننننننن
با سرعت سمت بچه رفت و گرفت بغلش فِرِد با وسایل وارد شد و لبخند زد
£ اوه خانم بچه رو دید ما رو یادش رفت
€ عه فرد چیکارش داری خودت بچه رو تا دو روز نمیدادی به خودم
کیت خندید و با دست دیگش لیلی رو بغل کرد
+ خوشحالم بالاخره میبینمت لیلی
€ منم همین طور چجوری شناختیم؟
+ عکستو دیده بودم از حق نگذریم خیلی خوشکل تری
جنی و الکس به ارومی نزدیک شدن و بچه رو از دست کاترین گرفتن و با فرد فرار کردن
+ خب چیشده که اومدی اینجا
با این حرف کاترین لبخند لیلی ریخت
€ خب راستش باید بگم که اریک برگشته
+ خب این چه ربطی به من داره ؟
€ طبق اطلاعاتی که ازش دارم دیگه پلیس نیست جزوی از یه گروه مافیایی بود ولی فرار کرده و .....الانم اومده کره و دلیل اومدنش از یه بهشت به اینجا چیزی جز دیدن تو نیست
کاترین توی فکر فرو رفت ....
با کامنتاتون بهم انرژی بدید:)
♧ خب من میخواستم یه چیزی بگم
! الکی نبود پس انجام دادن این کارا
♧ خب میخوام شما رو به دوست پسرم معرفی کنم و در واقع اکسم قبلیم
با گفتن حرف یونگی جیمین آبی که داشت میخورد پرید تو گلوش و تهیونگ هم پنکیکش
یونگی نگران بلند شد و به پشتشون زد که یه پس گردنی خورد
♧ چرا میزنیییی
! تو نباید به برادرات بگی گیی ؟
= یا اینکه یه اکس پسر داشتی؟؟؟؟
=! واقعا که
یونگی خنده ی لثه ایی کرد و گردنش رو به خاطر سوزش مالوند
♧ خب الان میدونید
! به آین فکر کردی که شغلمون به خطر میوفته با اومدن یه شخص جدید ؟
♧ اوف چیزی نمیشه که تازه قرار نیست بیاد خونه که تو یه رستوران همو میبینین
= نههه بیارش خونه مارم از خونه بنداز بیرون راحت ها؟
♧ وایییی اصلا من بزرگتر از شمام شغلی که دارینم برام مهم نیست وقتی میگم میبینینش یعنی برای شب اماده شین
بعد گفتن این حرفش راهش رو سمت اتاقش کج کرد و به برادرای متعجب از رفتارش اهمیت نداد
= الان که دقت میکنم سرحاله
! آره ولی نباید به اون پسر اطمینان کنیم شاید برای جاسوسی ما با یونگی دوست شده
= هوووم
........
کاترین خیلی خونسرد از اتاق رئیس دراومد و با الکس و جنی نگران جلو خودش روبرو شد
+ وای ترسیدم
& حالتون خوبه چی گفتن
+ هیچی بابا گفت جینا مرخصی گرفته و مدارک هم گم شده منم گفتم مدارک رو کپی شون رو دارم و تا خوب شدن جینا صبر میکنم
با رد شدن از کنار اون دو تا با لیلی روبرو شد که یه بچم تو بغلشه
+ خدای مننننننن
با سرعت سمت بچه رفت و گرفت بغلش فِرِد با وسایل وارد شد و لبخند زد
£ اوه خانم بچه رو دید ما رو یادش رفت
€ عه فرد چیکارش داری خودت بچه رو تا دو روز نمیدادی به خودم
کیت خندید و با دست دیگش لیلی رو بغل کرد
+ خوشحالم بالاخره میبینمت لیلی
€ منم همین طور چجوری شناختیم؟
+ عکستو دیده بودم از حق نگذریم خیلی خوشکل تری
جنی و الکس به ارومی نزدیک شدن و بچه رو از دست کاترین گرفتن و با فرد فرار کردن
+ خب چیشده که اومدی اینجا
با این حرف کاترین لبخند لیلی ریخت
€ خب راستش باید بگم که اریک برگشته
+ خب این چه ربطی به من داره ؟
€ طبق اطلاعاتی که ازش دارم دیگه پلیس نیست جزوی از یه گروه مافیایی بود ولی فرار کرده و .....الانم اومده کره و دلیل اومدنش از یه بهشت به اینجا چیزی جز دیدن تو نیست
کاترین توی فکر فرو رفت ....
با کامنتاتون بهم انرژی بدید:)
۳.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.