عشق.واقعی.من
#عشق.واقعی.من
#پارت1
طاها∶بدون هیچ مقصدی داشتم ت خیابونا راه میرفتم عصابم داغون بود وقتی اون لامصبو ت بغل یکی دیگ دیدم وقتی لخت ت بغل اون حرومزادع لش کردع بود نفهمیدم چجوری از خونع اون کثافت زدم بیرون چیع اونو ب من ترجیح داد چی کم گذاشتم براش نمدونم چقد راه رفتم ک یع ماشین با سرعت پیچید جلو پام از ماشین متوجع شدم ماشین شکیب ب دیق نکشید مبین و شکیب با عصبانیت از ماشین پیادع شدن
شکیب داد زد معلومع داری چ غلطی میکنی هان؟چقد بت گفتم این اونی نیس ک فک میکنی این یع هرزس این...
حرفشو غط کردم سرد گفتم تموم شد
مبین گفت ولکنین بیاین بریم همع دارن نگامون میکنن ت خونع حرف میزنیم
راست میگفت کلی ادم دورمون جم شدع بودن شکیب کلافع یع دست ت موهاش کشید گفت اوف بریم
گفتم میخام تنها باشم شما برید
شکیب گفت گفتم بریم طاها
داد زدم منم گفتم میخام تنها باشم میفهمی یا ن
مبین گفت ن نمیفهمم گمشو ت ماشین طاها
خاستم چیزی بگم ک شکیب داد زد میگم برو ت ماشین
کلافع یع دست ت موهام کشیدم رفتم سمت ماشین نشسنم عقب یکم ک گذشت مبین و شکیب اومدن مبین نشست پشت فرمون داشت میرفت سمت خونع من
گفتم مبین یع لحظع نگه دارع
مبین ب شکیب نگا کرد شکیب سرشو ب معنی ن تکون داد
داد زدم فرار نمیکنم ک نگ دار میخام سیگار بگیرم
مبین یع اوف کرد جلو یع سوپری نگ داشت پیادع شدم دوتا بستع سیگار خریدم نشستم ت ماشین شکیب چپ چپ نگام میکرد اهمیتی ندادم برگشتم سمت خیابون یکم ک گذشت رسیدیم زودتر از دوتاشون پیادع شدم رفتم سمت خونع حوصلع اسانسور نداشتم پیادع از پلع ها رفتم بالا رفتم سمت بالکن یع سیگار از جعبش دراوردم گذاشتم کنار لبم روشنش کردم شرو کردم ب کشیدن نمیدونم چقد کشیدم ک با عربدع شکیب بخودم اومدم داد زد میخای خودتو نابود کنی میخای خودت بکشی چرا اینطوری ب خودم بگو خودم میکشمت
رفتم ت حال گفتم بیا بکش بیا راحتم کن بیا دیگ بیا بکشم
مبین داد زد بستع شکیب نمیبینی حالشو
خاستم یع چیزی بگم ک سرم گیج رفت افتادم رو مبل کامل بیحال شدع بودم جوری ک اصن نمیتونسم تکون بخورم مبین و شکیب دوییدن سمتم
شکیب داد زد یع اب قند بیار مبین ضعف کردع
مبین رفت ابقند اورد بزور مجبورم کردن بخورم یکم حالم خوب شدع بود یکم بهتر شدع بودم
شکیب گفت دورت بگردم داداش قشنگم چرا اینکارو میکنی با خودت ارزش اینو ندارع ک ت داری اینجوری خودتو نابود
اروم گفتم میخام تنها باشم لطفن
شکیب و مبین کلافع نگام میکردن
مبین گفت قول میدی مراقب خودت باشی
سر تکون دادم
رها∶با عصبانیت گوشیو غط کردم چرا فریال و نازی نمیخان بفهمن حالم خوب نیس نماخم برم مهمون اه الا چی بپوشم رفتم سمت کمد....
ادامه دارد ....
#پارت1
طاها∶بدون هیچ مقصدی داشتم ت خیابونا راه میرفتم عصابم داغون بود وقتی اون لامصبو ت بغل یکی دیگ دیدم وقتی لخت ت بغل اون حرومزادع لش کردع بود نفهمیدم چجوری از خونع اون کثافت زدم بیرون چیع اونو ب من ترجیح داد چی کم گذاشتم براش نمدونم چقد راه رفتم ک یع ماشین با سرعت پیچید جلو پام از ماشین متوجع شدم ماشین شکیب ب دیق نکشید مبین و شکیب با عصبانیت از ماشین پیادع شدن
شکیب داد زد معلومع داری چ غلطی میکنی هان؟چقد بت گفتم این اونی نیس ک فک میکنی این یع هرزس این...
حرفشو غط کردم سرد گفتم تموم شد
مبین گفت ولکنین بیاین بریم همع دارن نگامون میکنن ت خونع حرف میزنیم
راست میگفت کلی ادم دورمون جم شدع بودن شکیب کلافع یع دست ت موهاش کشید گفت اوف بریم
گفتم میخام تنها باشم شما برید
شکیب گفت گفتم بریم طاها
داد زدم منم گفتم میخام تنها باشم میفهمی یا ن
مبین گفت ن نمیفهمم گمشو ت ماشین طاها
خاستم چیزی بگم ک شکیب داد زد میگم برو ت ماشین
کلافع یع دست ت موهام کشیدم رفتم سمت ماشین نشسنم عقب یکم ک گذشت مبین و شکیب اومدن مبین نشست پشت فرمون داشت میرفت سمت خونع من
گفتم مبین یع لحظع نگه دارع
مبین ب شکیب نگا کرد شکیب سرشو ب معنی ن تکون داد
داد زدم فرار نمیکنم ک نگ دار میخام سیگار بگیرم
مبین یع اوف کرد جلو یع سوپری نگ داشت پیادع شدم دوتا بستع سیگار خریدم نشستم ت ماشین شکیب چپ چپ نگام میکرد اهمیتی ندادم برگشتم سمت خیابون یکم ک گذشت رسیدیم زودتر از دوتاشون پیادع شدم رفتم سمت خونع حوصلع اسانسور نداشتم پیادع از پلع ها رفتم بالا رفتم سمت بالکن یع سیگار از جعبش دراوردم گذاشتم کنار لبم روشنش کردم شرو کردم ب کشیدن نمیدونم چقد کشیدم ک با عربدع شکیب بخودم اومدم داد زد میخای خودتو نابود کنی میخای خودت بکشی چرا اینطوری ب خودم بگو خودم میکشمت
رفتم ت حال گفتم بیا بکش بیا راحتم کن بیا دیگ بیا بکشم
مبین داد زد بستع شکیب نمیبینی حالشو
خاستم یع چیزی بگم ک سرم گیج رفت افتادم رو مبل کامل بیحال شدع بودم جوری ک اصن نمیتونسم تکون بخورم مبین و شکیب دوییدن سمتم
شکیب داد زد یع اب قند بیار مبین ضعف کردع
مبین رفت ابقند اورد بزور مجبورم کردن بخورم یکم حالم خوب شدع بود یکم بهتر شدع بودم
شکیب گفت دورت بگردم داداش قشنگم چرا اینکارو میکنی با خودت ارزش اینو ندارع ک ت داری اینجوری خودتو نابود
اروم گفتم میخام تنها باشم لطفن
شکیب و مبین کلافع نگام میکردن
مبین گفت قول میدی مراقب خودت باشی
سر تکون دادم
رها∶با عصبانیت گوشیو غط کردم چرا فریال و نازی نمیخان بفهمن حالم خوب نیس نماخم برم مهمون اه الا چی بپوشم رفتم سمت کمد....
ادامه دارد ....
۶۲.۹k
۲۶ بهمن ۱۳۹۹