مرد ماه من می شوی

مرد : ماه من می شوی؟
زن : آن وقت دستت به من نمی رسد!

مرد : حالا میگی چکار کنم؟
زن : ماهی ات می شوم!

مرد با خوشحالی گفت:چه عالی! داشتن ماهی چه کیفی دارد!

زن گفت: حالا که ماهی ات شدم، اجازه بده کمی شنا کنم. ماهی به شنا زنده است!

مرد گفت: کجا می خواهی شنا کنی؟
زن گفت: چشمان زلالت، جان می دهد برای شنا کردن!

مرد گفت: راست می گویی؟ چگونه؟
زن گفت: تو فقط اجازه اش را بده شنا کردن با من!

مرد قبول کرد و گفت: باشه! ولی زیاد از ساحل دور نشو! می ترسم غرق شوی!

زن به شکل ماهی در آمد و به داخل چشم مرد شیرجه زد

و شنا کنان وارد دل مرد شد و دید که ماهی های دیگری در آنجا مشغول شنا و جست و خیز هستند.

او دیگر معطل نکرد و شنا کنان برگشت و از چشم مرد بیرون پرید و به راه افتاد که برود.

مرد پرسید: چی شده ماهی من؟ کجا می روی؟
زن جواب داد: می روم ماهت بشوم!

مرد گفت: آن وقت دستم به تو نمی رسد!
زن گفت: همان بهتر که نرسد!

مرد پرسید: آخه چرا؟!

زن گفت: چرایش را از دلت بپرس!!!!

دل كه نيست، حوضچه پرورش ماهيست!!!!


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃❤️🍃
دیدگاه ها (۱)

☺وقتی يك سالت بود مشغول شد به غذا دادن و شستنت.😡و تو با گریه...

♥️عاشقانه واقعی♥️خیلی قشنگه 🕊🌹چه مبارک است این غم، که تو در ...

اول هفته تونپر از عشق و امید و سرشار از اتفاقهاے عالیامیدوار...

.صبح استهمه چیز رنڪَ و بوے تازڪَی و طراوت مید...

black flower(p,262)

p18ات قدم های مستقیم تندی سمت دفترش برمیداشت، و پدرش پشت سرش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط