دیدار با شوالیه ماه
دیدار با شوالیه ماه
بخش سیوششم
سونیک💙
تورن بهمون حمله میکنه و واقعا زده به سرش!! انگار با گرفتن قدرتای شدو خیلی احساس قدرت میکنه. باید شدو رو نجات بدیم و سنگ جادو رو از تورن بگیریم.
_ سیلور نمیتونی کاری کنی که سنگ جادو رو ازش جدا کنی؟
سیلور: متاسفم سونیک اما قدرتاش به حدی زیاده که اصلا نمیشه نزدیکش شد حتی با قدرتم.
این وضع خوبی نیست ماهمه داریم تلاشمون رو میکنیم که تورن رو مهار کنیم ولی اصلا نمیشه، مردمم از ترس پناه بردن به خونههاشون.
تورن: به نظر میرسه که هیچجوره نمیتونید منو شکست بدید خیلی خوبه!!
_ خفه شد به هر قیمتی که شده تمومش میکنم این وضعو!!
تورن: اوووو به نظر میرسه که سونیک خیلی عصبانی شده تا حالا این توریتو ندیده بودم...
کاتالینا: سونیک آروم باش نذار خشم و نفرت جلوت رو بگیره...
که یهو یه بچه که میخواست خودشو نجات بده افتاد، سریع رفتم تا بلندش کنم.
_ تو حالت خوبه؟؟ عجله کن اینجا جای امنی نیست..
تورن: اوووو ببین حواسش پرت شده یه هدف مناسب...
شدو( نهههه اون میخواد که سونیکو...نباید این اتفاق بیوفته به هر قیمتی)
وقتی که برگشتم دیدم تورن منو هدف گرفته و دیره که بخوام فرار کنم...
تورن: خدانگهدار آبی!!!
شدو: نهههههههههه.....
شدو!! اون....اون جونه..منو ن..نجات داد...
سونیک: شدو!! شدو یه چیزی بگو شدو!! خواهش میکنم...نهنهنهنه!!!! تو نباید بری نباید بری شدو لطفااا...
اشک از چشمام اومد و نتونستم که گریه نکنم...احسا...احساستم خدشهدار شد...من اونو از دست دادم...
______________________
کاتالینا
باورم نمیشد!! شدو از جونِ خودش گذشت و جونه سونیک رو نجات داد؟؟!! این عمیقترین احساس شدو نسبت به یکیه که چند ساله که ندیدمش، همهی مردم داشتن با تعجب این صحنه رو نگاه میکردن، فداکاری کسی که ازش میترسیدن. دوستای سونیک هم این اتفاق رو دیدن و براشون خیلی عجیب و جالب بود.
کامیلو: باورم نمیشه که اون از جونه خودش گذشت...اون فداکارترین محافظ دنیاس، لینا چت شده؟
_ سونیکو نگاه کن...نه اون داره تغییر میکنه...
کامیلو: لعنتی! رنگش داره تیره میشه، این یعنی
هردو باهم: تاریکی بهش نفوذ کرده!!
چطور شد؟؟🙂
بخش سیوششم
سونیک💙
تورن بهمون حمله میکنه و واقعا زده به سرش!! انگار با گرفتن قدرتای شدو خیلی احساس قدرت میکنه. باید شدو رو نجات بدیم و سنگ جادو رو از تورن بگیریم.
_ سیلور نمیتونی کاری کنی که سنگ جادو رو ازش جدا کنی؟
سیلور: متاسفم سونیک اما قدرتاش به حدی زیاده که اصلا نمیشه نزدیکش شد حتی با قدرتم.
این وضع خوبی نیست ماهمه داریم تلاشمون رو میکنیم که تورن رو مهار کنیم ولی اصلا نمیشه، مردمم از ترس پناه بردن به خونههاشون.
تورن: به نظر میرسه که هیچجوره نمیتونید منو شکست بدید خیلی خوبه!!
_ خفه شد به هر قیمتی که شده تمومش میکنم این وضعو!!
تورن: اوووو به نظر میرسه که سونیک خیلی عصبانی شده تا حالا این توریتو ندیده بودم...
کاتالینا: سونیک آروم باش نذار خشم و نفرت جلوت رو بگیره...
که یهو یه بچه که میخواست خودشو نجات بده افتاد، سریع رفتم تا بلندش کنم.
_ تو حالت خوبه؟؟ عجله کن اینجا جای امنی نیست..
تورن: اوووو ببین حواسش پرت شده یه هدف مناسب...
شدو( نهههه اون میخواد که سونیکو...نباید این اتفاق بیوفته به هر قیمتی)
وقتی که برگشتم دیدم تورن منو هدف گرفته و دیره که بخوام فرار کنم...
تورن: خدانگهدار آبی!!!
شدو: نهههههههههه.....
شدو!! اون....اون جونه..منو ن..نجات داد...
سونیک: شدو!! شدو یه چیزی بگو شدو!! خواهش میکنم...نهنهنهنه!!!! تو نباید بری نباید بری شدو لطفااا...
اشک از چشمام اومد و نتونستم که گریه نکنم...احسا...احساستم خدشهدار شد...من اونو از دست دادم...
______________________
کاتالینا
باورم نمیشد!! شدو از جونِ خودش گذشت و جونه سونیک رو نجات داد؟؟!! این عمیقترین احساس شدو نسبت به یکیه که چند ساله که ندیدمش، همهی مردم داشتن با تعجب این صحنه رو نگاه میکردن، فداکاری کسی که ازش میترسیدن. دوستای سونیک هم این اتفاق رو دیدن و براشون خیلی عجیب و جالب بود.
کامیلو: باورم نمیشه که اون از جونه خودش گذشت...اون فداکارترین محافظ دنیاس، لینا چت شده؟
_ سونیکو نگاه کن...نه اون داره تغییر میکنه...
کامیلو: لعنتی! رنگش داره تیره میشه، این یعنی
هردو باهم: تاریکی بهش نفوذ کرده!!
چطور شد؟؟🙂
۱.۶k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.