نگاه تو به آئینه افتاد شکست آئینه

...
نگاه تو به آئینه افتاد ، شکست آئینه
صبا که وزید ازمشرق طلوع کرد آدینه

صنوبران کشیده‌سر به‌آسمان خواندند
آهوان به‌دمن رسیده‌ به‌راهشان ماندند

دوباره سپیده ‌و‌ باز نسیم صبح‌ گاهی
دوباره زلف‌پریشان یار افتاده در راهی

دلی‌که تنها‌بودچون ‌نهال‌مرده درصحرا
به چشم تو گرفتار و زنده شد آن‌جا

سایه سار عشق به‌قامت درختی پر بار
نشست کنار او به دشت شقایق هموار

گر گرفت دل زخم خورده عاشق راه
چون شمیم یار به مشام رسید از راه

نسیم عشق برداشت پیراهن از تن او
نقش ‌کرد زلف ‌یار، از‌ روسری شانه او

گویا که‌عطر نیلوفر می‌رسید به مشام
به‌وصل شروع شده به ‌گفتار کرد تمام

هجرجان‌سوز زود ‌رسید ویار هم‌ رفت
غنچه‌پژمرد از این وداع ودل هم تفت

سوخت دل‌عاشق میان دود و‌ خاکستر
بازخمیده و‌بغل‌گرفت زانویش دربستر
(ندا)
https://t.me/RomanticPoem
دیدگاه ها (۱۲)

...دل بهانه می‌کند تو را که بی گمان نیستیگناه نوشته بر کتا...

...شوری به پا گشته بود عالم را که حالا نیستاین‌نوحه وشیون تس...

...در سرای دل چه خوش فرمانروایی می کنیبا دل مشتاق من چون بی ...

...خسته‌ام از زندگی از این هیاهوی غریباز هجر و دوری از این ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط