پارت سوم
پارت سوم
کوک:به بادیگارد هام اشاره کردم ببرنش.
ات:جیغغغغ ولم کنید عوضی ها .
ات رو بردن داخل ون لیا و یک دختره دیگه رو هم آوردن یه بادیگارد نزدیک لیا شد و بیهوشش کرد می خواست من رو بیهوش کنه ولی آنقدر که جیغ زدم همون پسره دوباره اومد قیافه اش خیلی ترسناک شده بود در حالی که دو تا دست اش تو جیب اش بود تفنگ ش رو در آورد و گذاشت روی سرم گفت:اگه یه بار دیگه جیغ بزنی اون موقع دیگه زندت نمی زارم .
ات:(فقط مردمک چشمش میلرزید)
کوک آمپول رو بر داشت داخل با زوم زد بعد از چند دقیقه خیلی سرم گیج می رفت و سیاهی مطلق.
جونگ کوک : داخل ماشین نشستم حرکت کردیم اما یه دفعه صدای جیغ بلند شد از ماشین پیاده شدم دیدم اون دختره همش جیغ میزد رفتم و بهش هشدار دادم بیهوشش کردم و راهی عمارت شدیم وقتی رسیدم به بادیگارد ها گفتم ببرنشون اتاق خدمتکارا.
کوک:اجوماااا
اجوما:بله ارباب چیزی شده( ترسیده)
کوک: سه تا خدمتکار آوردم وقتی بیدار شدن بهشون قوانین رو بگو .
اجوما: چشم
کوک:به بادیگارد هام اشاره کردم ببرنش.
ات:جیغغغغ ولم کنید عوضی ها .
ات رو بردن داخل ون لیا و یک دختره دیگه رو هم آوردن یه بادیگارد نزدیک لیا شد و بیهوشش کرد می خواست من رو بیهوش کنه ولی آنقدر که جیغ زدم همون پسره دوباره اومد قیافه اش خیلی ترسناک شده بود در حالی که دو تا دست اش تو جیب اش بود تفنگ ش رو در آورد و گذاشت روی سرم گفت:اگه یه بار دیگه جیغ بزنی اون موقع دیگه زندت نمی زارم .
ات:(فقط مردمک چشمش میلرزید)
کوک آمپول رو بر داشت داخل با زوم زد بعد از چند دقیقه خیلی سرم گیج می رفت و سیاهی مطلق.
جونگ کوک : داخل ماشین نشستم حرکت کردیم اما یه دفعه صدای جیغ بلند شد از ماشین پیاده شدم دیدم اون دختره همش جیغ میزد رفتم و بهش هشدار دادم بیهوشش کردم و راهی عمارت شدیم وقتی رسیدم به بادیگارد ها گفتم ببرنشون اتاق خدمتکارا.
کوک:اجوماااا
اجوما:بله ارباب چیزی شده( ترسیده)
کوک: سه تا خدمتکار آوردم وقتی بیدار شدن بهشون قوانین رو بگو .
اجوما: چشم
۵.۳k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.